اظهار نظر 0

روزنامه به دیدگاه شما نیازمند است،از نظراتتون روی موضوعات پیشوازی خواهیم کرد.

  • برگزیده خوانندگان
  • همه
مرتب کردن بر اساس : قدیمی تر

حجت الاسلام عليرضا پناهيانتشريح کرد؛

انحطاط متحجّرانه؛ انعطاف‌پذيري متفکّرانه

حجت الاسلام عليرضا پناهيان در سلسله مباحثي با عنوان «انحطاط متحجّرانه؛ انعطاف‌پذيري متفکّرانه» در هيئت ميثاق با شهدا، دانشگاه امام صادق(ع) شرحي از ابعاد تحجر و انعطاف پذيري را بيان کرد.

انحطاط متحجّرانه؛ انعطاف‌پذيري متفکّرانه

مسائل زمان خودمان را مسائل زمان همة انبياء بدانيم

 

مسائل زمان خودمان را مسائل زمان همة انبياء بدانيم، تا کتاب معرفت ما گستردهتر شود و نگاه عميقتري به دين پيدا کنيم. اگر اينطوري نگاه بکنيم دايرة اسنادي که ما ميتوانيم از آن براي فهميدن اين دين نازنين، لذت بردن از آن و اشتباه نکردنِ دربارة اين دين استفاده بکنيم، بسيار گستردهتر ميشود.

 

معناي تحجر چيست؟

 

با توجه به آيه شريفه قرآن کريم (ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُمْ مِنْ بَعْدِ ذَلِکَ فَهِيَ کَالْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً وَإِنَّ مِنَ الْحِجَارَةِ لَمَا يَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهَارُ ؛ سوره بقره، آيه 74) قلب مؤمنين معجزهديده، قلب مؤمنين آبديده در طوفان حوادث و قلب مؤمنين مشاهدهکنندة آيات خدا ممکن است مانند سنگ بشود. به اين تحجّر ميگوييم. اين جالب است که مؤمنين بعد از اينکه اين معجزات الهي را ديدند قسيالقلب و متحجر ميشوند.

تحجر ممکن است تحجر فکري يا تحجر قلبي باشد. البته تحجر فکري هم وابسته به تحجر قلبي است. اين که طرف يک حرف منطقي بزند و ديگري محکم ميگويد نه نميخواهم! نميپذيرم! اين تحجر فکري است، ببين قلبش چه خبر است؟! تحجر فکري ناشي از تحجر قلبي است.

 

اهميت دور ماندن از تحجر

 

در آيه ديگري ميفرمايد: «فَمَنْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يَهْدِيَهُ» کسي که خدا بخواهد او را هدايت کند «يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ» سينة او را گشاده ميکند براي اسلام «وَمَنْ يُرِدْ أَنْ يُضِلَّهُ» و کسي را بخواهد گمراه کند، يعني از دستش ناراحت است، ميخواهد گمراهش کند، يک چيزي از او ديده و ميخواهد نابودش کند؛ «يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقًا حَرَجًا»، خدا سينة او را تنگ و سخت قرار ميدهد و مثل سنگ ميکند. «کَأَنَّمَا يَصَّعَّدُ فِي السَّمَاءِ» انگار ميخواهد از شدت فشار منفجر شود و به آسمان برود.

بعد ميفرمايد «کَذَلِکَ يَجْعَلُ اللَّهُ الرِّجْسَ عَلَي الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ(انعام، 125)» اين همان پليدي است که خدا براي کساني که ايمان نميآورند، قرار ميدهد. فکر نکنيد ايمان نميآورند، يعني کلاً ايمان نميآورند! نه، اينها زماني ايمان آورده بودند و مثل ما هستند. اهميت اين بحث به چيست؟ در آيه بعد ميفرمايد: «وَهَذَا صِرَاطُ رَبِّکَ مُسْتَقِيمًا(انعام، 126)» اين شرح صدر آن صراط مستقيم است.

 

دين يک جريان انعطافپذير و سيال است

 

دين آن چيزي نيست که مجموعهاي از دستورات را بدهند و بعد کورکورانه بروي و اين دستورات را اجرا کني. بايد دقت کني که هر لحظه بايد از کدام دستور ديني، دست برداري و کدام دستور را نسبت به کدام دستور ترجيح بدهي؟ هر دفعه کدام بيديني را سخت بگيري و کدام بيديني را سخت نگيري؟ دين، انعطافپذير است. دين يک جريان سيال است که اگر سياليتش را درک نکني با خود دين دچار قساوت ميشوي، مثل سنگ ميشوي.

 

تحجر، عامل بيشتر دينگريزيها در جامعه

 

واقعاً برخي از برداشتها از دين غلط است و عامل بيشتر دينگريزيها و تنفرها از دين در جامعة ما همين تحجر است! آنقدر که متحجرين حال بقية را از دين به هم ميزنند، هيچکس حال بقيه را از دين به هم نميزند. دين خدا زيباست، جذاب و دوستداشتني است، عشق است، آسان است، اصلاً دين خيلي فوقالعاده است.

 

تحجر، يکي از دلايل عاقبت به خير نشدن

 

يکي از دلايل عاقبتبخير نشدن آدمها، تحجر است. يکي از ريشههاي تحجر اين است که آدم به خاطر اينکه برحق است احساس تکبر، عُجب يا غرور بکند. مرحوم آيت الله شاهآبادي - استاد عرفان امام خميني(ره)- مشکل جامعة مؤمنين را در غرور به حقانيت ميدانستند. تعبير غرور به حقانيت مربوط به زماني است که مؤمنين غريب، ضعيف و مظلوم بودند و زياد جاي غرور نبوده است، ولي امروزه که آن غربت و ضعف برطرف شده، خيلي بيشتر بايد نگران غرور به حقانيت بود.

 

غرور به حقانيت، عامل تحجر است

 

از نظر زماني ما بيشتر در معرض غرور نسبت به حقانيت هستيم. غرور نسبت به حقانيت، تصلّب و تحجّر ايجاد ميکند. و ديگه نميتوان اطراف و اسرار پيچيدة همان حق را درک کرد؛ مخصوصاً وقتي که علم با دين آميخته بشود. اهل علم به نوعي در معرض تکبر و تحجر هستند، اهل دين هم به نوعي ديگر در معرض تکبر هستند. عُجب يکي از وجوهِ تکبر است. عُجب آفت عبادت است و انسان طرفدار حق، عُجب پيدا ميکند.

 

شادي همراه با تکبر و سرمستي، يکي از عوامل تحجر

 

قرآن کريم در سورة غافر(آيه 83) ميفرمايد: «فَلَمَّا جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَرِحُوا بِما عِنْدَهُمْ مِنَ الْعِلْمِ وَ حاقَ بِهِمْ ما کانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ». فرح در قرآن شادي محض نيست. فرح، شادي توأم با تکبر است، شادي توأم با بدمستي و نفهمي است، شادي توأم با بيدقتي است، الکي خوشبودن است. آيه ميفرمايد چون اينها يک علمي از انبياء گذشته داشتند، يک فرحي در آنها ايجاد شده و نتوانستند حق را بپذيرند، ديگر حتي نتوانستند بفهمند اين پيامبر، ادامة آن انبياء گذشته است که قصههايش را بلد بودند.

 

داشتهها و بهرهها از حقيقت، ميتواند باعث تحجر شود

 

تحجر يک مسئلة عامالبلوي است. بر اساس آيات قرآن وقتي معناي تحجر را توسعه بدهيد، همان کساني دعوت پيامبر اکرم را نپذيرفتند که در اطراف مکه منتظر آخرين پيامبر بودند و ميدانستند آنجا ظهور ميکند و علائمش چيست. ولي وقتي آخرين پيامبر آمد، اينها که بايد اعوان و انصارش ميشدند، بدترين دشمنانش شدند. اين افراد يک چيزي داشتند، اگر چيزي نداشته باشند که مقاومت نميکنند. در مقابل امام زمان(عج) هم عدهاي با قرآن ميآيند! يعني هم رسول خدا(ص) با نوعي تحجر مواجه بودند و هم امام زمان(عج). اميرالمؤمنين(ع) و امام حسين(ع) نيز با نوعي تحجر مواجه بودند. تحجر مسئلة سادهاي نيست.

ما با خطر تحجر مواجه هستيم. تحجر ميتواند با داراييهايي که داريم، ايجاد شود؛ حتي دارايي عاطفي و معنوي خوب! دارايي عاطفي خوب مانند کساني که در کربلا بودند و در موردشان گفتند که «قلوبهم معک و سيوفهم عليک»؛ دلشان با امام حسين(ع) است ولي شمشيرشان عليه ايشان است. ما بايد از اين عبرت بگيريم.

 

تحجر، مسألهاي فراگير و عمومي

 

ما بايد مسئلة تحجر را يک مسئلة فراگير و براي هرکسي بدانيم که با يک حقي آشنا ميشود. ما بايد با معناي توسعةيافتة تحجر ارتباط برقرار کنيم. يکي از ايرادهاي شناختي ما اساساً اين است که فکر ميکنيم تحجر حتماً براي قوم مخصوصي بوده که آدمهاي عجيب و غريبي بودهاند. اين مسأله، عامالبلوي است. چنانکه وقتي صحبت از کفر و بتپرستي ميشود، ما هم در معرض اين خطرها هستيم.

 

تأثير تقوا بر دوري از تحجر

 

قرآن کريم روشي دارد که همه را به تقوا دعوت ميکند ولي خود تقوا و رسيدن به آن مبهم است. طرح واقعاً فوقالعادهاي است. مثلاً ميفرمايد روزه بگيريد، شايد به تقوا برسيد. اگر شما اهل عبادت بشوي، لزوماً اهل تقوايي؟ نه! معلوم نيست. اگر در مسائل اجتماعي، عدالتخواه بشويم، تمام است؟ نه! صبر کن. «اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوي(مائده، 8)» عدالت بورزيد، اين به تقوا نزديکتر است. آن تقوا چيست؟ آن را به ما بگو! با انجام کلي عبادت، روزه و کار خوب، ميفرمايد انشاءالله که با تقوا بشوي! من اگر نمازخوان ديدم نميتونم قاطعانه بگويم اين حتماً با تقوا است. اين رويکرد به تقوا يعني چي؟ يعني خدا عنصري را نگه داشته که تو هيچوقت مغرور نشوي. بعد ميفرمايد: «إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ(مائده، 27)» خدا از باتقواها قبول ميکند. خب ما الآن اين کار را انجام داديم چي؟ ميفرمايد آن که معلوم نيست بر اساس تقوا بوده است يا نه. غرورت را ميشکند، توي دلت، ترس مياندازد. اين ترس تو را هميشه به بازنگري خودت وادار ميکند و مانع تحجر ميشود.

اطلاعاتی برای نمایش وجود ندارد.