آقاي قهرمان راجع به نوع قضاوت گلشن آزادي در شعر مي نويسد:
«زنده ياد گلشن آزادي، به سبب آنكه شادروان عقيلي بيشتر عمر خود را در مشهد گذرانده بوده است، نامش را جزو شعراي خراسان آورده و اشعار باقي ماندة او را سه هزار بيت نوشته اند. فوت وي در سوم اسفند 1330 روي داده است.
احتمال مي دهم مرحوم گلشن به خاطر رودرواسي با شادروان فرخ، اين گونه قضاوت كرده اند كه: عقيلي مطالعاتش در دواوين استادان سخن كم بود.در دو سطر بعد افزوده اند ملك الشعرا بهار به عقيلي و طبع گهرزاي او، احترامي خاص مي نهاد.
اين گونه داوري، آدم را به ياد مثل «كوسه و ريش پهن» مي اندازد. باري، از چنان شاعري نمي توان سرسري گذشت و او را دست كم گرفت. با اين همه، بايد از مرحوم گلشنِ آزادي ممنون بود كه با خراساني شمردن اين سراينده، نگذاشته اند نامش از ميان برود.»
نگارندة اين سطور، سال ها پيش در يكي از نوشته هاي دكتر شفيعي كدكني، مطلبي خوانده بودم كه متاسفانه به علت نيافتن منبع آن در حال حاضر ناچارم ازحافظه آن سخنان را نقل به معني كنم واميدوارم كه چندان دوراز اصل نباشد:« در طول ادب فارسي تذكره يا جُنگي كه خالي از حب و بغض باشد تاليف نشده است. يا مولف آن به دوستانش بها داده و يا از آن ها كه خوششان نمي آمده نام نبرده و شعري از آنان نقل نكرده است».صحت سخنان دكتر شفيعي کدکني را همه آزموده ايم. مگر هنوز ما چنين چيزهايي را با چشم خود نمي بينيم، همواره برخي ازشاعران موردنظر، بزرگ و بي نظير و طراز اول شمرده مي شوند، در حالي كه نام و شعر شاعراني برتر از آن ها در فهرست هيچ يك از گروه هاي شعري ديده نمي شود. در بحث نقد ادبي مي خوانيم: اذا نقدت نقدوك. هرگاه كه عيب بگيري ازتو عيب مي گيرند.(زيرا كلمه نقد متضمن معني عيب گرفتن هم هست) متاسفانه اين سخن شامل همه حتي بزرگان نيز مي شود. استاد قهرمان مي نويسد:
«مرحوم عقيلي، گرگاني الاصل بود و از سالها پيش در مشهد سكونت داشت. در ادارة دارايي كار مي كرد. در قصيده سرايي از قدرت بسيار برخوردار بود و گاه بر بعضي از ابيات مرحوم فرخ انگشت مي نهاد. نتيجة اين انتقادات آن شد كه شعري از او در سفينة فرخ نمي بينيم. حال آنكه از امثال بنده(= قهرمان) و آگاهي و ميرهادي رباني و ... اشعاري در مجموعة مذكور درج است. زهي بي
انصافي!»
يكي از پاهاي اصلي انجمن فرخ احمدكمال پور است.منِ نگارنده و كلاهي اهري و محمودرضا آرمين و محمد تقي خاوري و غلامرضا شكوهي و تقي فتوت و حسن معين غالبا روي صندلي هاي نزديك به او مي نشينيم. من كه با کمال در «قهوه خانه داش آقا»(محل جمع شدن شاعران و اديبان و روشنفکران در عصرما) آشنا شده ام، بعد ازآن در انجمن فرخ و انجمن قهرمان خدمتش مي رسم. او در دفتر کارخانه قند ثابت خدمت مي کند.
احمدكمال آدم و شاعر جوانمرد و متواضعي است و به نظر مي رسد که اضافه بر خواندن دواوين شاعران كهن، براي خواندن زبان عربي هم وقت گذاشته است. او به پرسش هاي ادبي جوان ترهاي دور وبرش پاسخ مي دهد. كمال مي گويدکه كفاش بوده و کشتي مي گرفته و در زورخانه، به ورزش باستاني سرگرم بوده.او به سبب شاعر شدن و عضو انجمن ادبي شدن است كه از شغل كفاشي دست كشيده و وارد كار اداري شده است.
پيش ازين گفتم که در منزل استاد محمود فرخ همه انواع شعر با قالب ها و مضمون هاي متفاوت خوانده مي شود. استاد قهرمان همان طور که در غزل تک تاز است در شعر محلي به قول اخوان زاوگي هم نظير ندارد.
شاعر ديگري كه به لهجة محلّيِ مشهدي اشعاري سروده و غالباً به كلماتِ اصيلِ مشهدي توجه دارد، يوسف ازغدي خراساني است. او وقتي که رانندة بياباني بوده به يوسف ساعتي شهرت داشته است.شبي در زمستان کاميونِ او در يکي از شهرهاي شمال خراسان خراب مي شود و پاهايش را سرما مي زند و فلج مي شود. وي با دو پاي فلج، به کمک سه چرخه و چوبِ زيرِ بغل در انجمنِ فرّخ شرکت مي کند.
اواخرِ دهة پنجاه است و بندة نگارنده در انجمن فرّخ، حضور دارم. يوسف ازغدي خراساني، شعري به لهجة مشهدي مي خواند و موردِ توجّه شاعرانِ مجلس قرار مي گيرد. استاد محمودِ فرّخ، ازغدي را تشويق مي کندكه از اين پس فقط به لهجة محلّي مشهدي شعر بگويد. فرّخ توضيح مي دهد که سُرايشِ انواعِ ديگر شعر با مضامينِ مکرّر فايده اي ندارد. او به يوسف ازغدي تاکيد مي کند که شعرِ متوسّط گفتن را رها کنيد و از اين نوع شعرهاي تازه و خوب بگوييد.
* رضا افضلي
اظهار نظر 0
روزنامه به دیدگاه شما نیازمند است،از نظراتتون روی موضوعات پیشوازی خواهیم کرد.