دکتر غلامحسين يوسفي مي نويسد«زندگاني فرخ از حادثاتي مبارزه آميز خالي نيست و بارها درکشاکش حيات،گرفتاري هايي داشته است. خود او(فرخ) درين زمينه مي نويسد:
«... به دلايل مختلف من هميشه مخالفيني داشته ام... ولي بحمدالله و به فضل خداوند از خطرات مصون مانده ام و حيّثياتم نيز محفوظ مانده است چون روي پاي خود ايستاده ام و شخصيّتم را به وسيلة جاه و مقام حاصل نکرده بوده ام که با عزل و انفصال بتواند از من صلب شخصيت کنند. در هر مقامي که بوده ام و هر شغلي که داشته ام آن شغل برايم کوچک ديده مي شده است زيرا خودم نيز به آن جاه و مقامها به نظر حقارت مي نگريسته ام و از تصدي مقامي باد و بروتي برخود نبسته بوده ام» دشمني هاي عوامل مختلف با فرخ سبب شد که در نيمه اول سال 1332 برخي قصد جان او کردند....» 1/7و8
يادآورمي شود كه شاعر آزاده خراساني استاد سيد محمود فرخ در سال 1343 مدير عامل شركت نساجي و نخريسي خسروي بوده،و كارپردازي آن شركت را به زنده ياد غلامرضا قدسي سپرده است. به گفته استاد قهرمان، قدسي همواره از شاعر رادمرد، محمود فرخ به نيكي ياد مي كرده است. غلامرضا قدسي درسال 1342 حدود يك سال و در سال1351به مدت چهارسال در زندان هاي قصر، قزل قلعه و اوين زنداني شده بود. رك: 8/چهل.
نگارنده اين سطور، يك صبح جمعه شايد در سال پنجاه درانجمن فرخ حاضر بودم. همه طبق معمول شعر خوانديم و نوبت به شعرخواني غلامرضا قدسي رسيد. او با صداي بلند شروع به خواندن اين رباعي كردكه: تا بندة طاعت اميريم همه... استاد فرخ كه پنجرة روبه رويش را باز ديد، فورا گفت: نخوانيد آقاي قدسي!نخوانيد! قدسي با تعجب خاموش
ماند.
سپس فرخ از پشت ميزخود برخاست و به طرف پنجره رفت و با وجود قدِ بلندي كه داشت دست درازكرد و پنجره را كه بالاي قفسه و به طرف كوچه پشت منزل بود بست و آن گاه سرجايش نشست و گفت حالا بفرماييد آقاي قدسي! بفرماييد! غلامرضا قدسي دوباره با صداي بلند ادامه داد كه: تا بنده طاعت اميريم همه/ چون آلت پير سر بزيريم همه... رباعي مذكور را در کتاب نغمه هاي قدسي نيافتم.ازاستاد قهرمان علتش را پرسيدم. گفتند: ديوان را از روي دستنوشته هايي كه دختران زنده ياد قدسي در اختيارم گذاشته بودند به چاپ سپردم. استاد قهرمان افزود: سه بيت هم از ديگران اشتباهي در ديوان قدسي راه يافته است.
اين رباعي قدسي را که براي استادفرخ سروده شده از صفحه 275نغمه هاي قدسي مي خوانيم:
«در فصل بهار از سفر آمد فرخ
بارايت صبر و ظفر آمد فرخ
شد محفل ما به ماه اردي، چو بهشت
كزره چونسيم سحر آمد فرخ»275/8
باري، من درجلسه اي ديگر در منزل فرخ شعري خواندم و مورد تشويق استاد فرخ و ساير پيش كسوتان قرار گرفتم. آن روز به خاطر كاري كه برايم پيش آمده بود نتوانستم براي گفت و شنيدهاي بعد از اتمام جلسه در انجمن بمانم. از همه خدا حافظي كردم و از در بيرون رفتم. هنوز توي راهرو بودم كه قدسي باشتاب به دنبالم آمد و ازمن دربارة شغل اداري و محل كارم پرسيد. به اوگفتم كه استاد فرخ و همه دوستان ديگر اطلاع دارند كه من در امور اداري بيمارستان دانشگاه مشهد مشغول به خدمت هستم. شايد كاري برايش پيش آمده بود.قدسي تشكر كرد و به انجمن برگشت. نمي دانم از آن زمان چه مدتي گذشته بود كه دوستمان احمد كمال پور سكتة قلبي كرد و قدسي به اتفاق استاد قهرمان در غير ساعت هاي ملاقات به ديدن او آمدند. قدسي به من كه با مهدي غفوري ساداتيه همراهشان بودم با آن که نيازي به سفارش نبود براي تاكيد بيشتر در حالي كه به بخش قلب اشاره مي كرد گفت: اوصيكم بهذا الرجل.
سال پنجاه و دو و سه است که من باداشتن شغل اداري، در دانشگاه فردوسي، دانشجوي روزانة ادبيات عرب نيز شده ام و مثل هميشه، در جلسات انجمن فرخ هم شرکت مي کنم. دکترجلال متيني استاد و رييس دانشکده را بارها در منزل فرخ مي بينم. استاد دکتر غلامحسين يوسفي هم هرگاه که در سفر نباشد مثل استاد نويد و مجتهدزاده و ديگران به انجمن مي آيد. دانشکده ادبيات تدارک اعطاي دکتراي افتخاري به استاد سيد محمود فرخ راديده است. مدتي بعد محمود فرخ با احترام به دانشكده ادبيات دعوت مي شود؛ تا در جشني بزرگ با حضور استادان و دانشجويان دانشکده و دانشمندان و شاعران مدعو، به وي دكتراي افتخاري اعطاشود. اکثر اعضاي انجمن هاي فرخ و قهرمان حاضرند، ولي دکتر يوسفي گويا به سبب بيماري درجشن حضور ندارد. درمراسم اعطاي دکتراي افتخاري به محمود فرخ، استاد حبيب اللهي «نويد» و محقق فاضل تقي بينش سخن مي گويند؛و دوستان حاضر باشادي به او تهنيت مي گويند.
* رضا افضلي
اظهار نظر 0
روزنامه به دیدگاه شما نیازمند است،از نظراتتون روی موضوعات پیشوازی خواهیم کرد.