درخواست پناهندگي از کيس تغيير جنسيت تا دين!
در اين گروهها، مهاجرت غيرقانوني يا اصطلاحا گيم، با شل کردن سر کيسه آسانتر از چيزي است که تصور ميشود. کافي است حدود يکميليارد تومان پياده شوي تا بتواني بهسادگي در فرودگاه برلين، پاريس يا لندن از هواپيما خارج شوي و پا در سرزمين روياهايت بگذاري.
اما بهنظر نميرسد مشکل تنها رسيدن به مقصد باشد. با فرض هزينه يکميليارد توماني، پس از پياده شدن از هواپيما، مهاجر غيرقانوني چه بايد بکند؟ در گروه توضيح چنداني در اين باره داده نشده، پس از خواندن هزاران پيام رد و بدل شده در گروه، با انبوهي از سوالات بهسمت صفحه شخصي چت (PV) ساميار ميروم. بيش از هر چيز مراقبم که سوالي نپرسم که مشکوکش کند. فوري سر اصل مطلب ميروم: «سلام آقا ساميار! خوبي داداش؟ من بخوام برم آلمان بايد چيکار کنم؟»
«براي چه کيسي ميخواي بري؟»
«چه کيسي بهتره؟»
مينويسد که بايد کيس پناهندگي داشته باشم: «درخواست پناهندگي مثل عضويت در فلان گروه سياسي نيست که! بايد بري يک داستان کامل ارائه بدي که جونت تو ايران در خطر بوده و حکم اعدام بابت يکي از مسائل سياسي، اجتماعي، مذهبي داشتي و بايد طبق يک داستان که بهش ميگن کيس و يک مشاور حقوقي که هزينهشو ميگيره و برات مينويسه، اين موضوع و اثبات کني.» تاکيد ميکند: «پليس پناهندگي بفهمه دروغ ميگي يا سوتي بدي ردت ميکنه.» ساميار، چند پيام ميفرستد که معلوم است محتواي آن از قبل آماده شده و براي هرکسي که قصد گيم کردن دارد ارسال ميکند.
برخلاف گروه، در اينجا ساميار کمي واقعيتر مينويسد و حتي از احتمال بازگشت درصورت نداشتن شرايط لازم ميگويد: «افرادي که براي دريافت پناهندگي مهاجرت ميکنن بايد از شرايط لازم برخوردار باشن، چون در غير اين صورت اين امکان وجود داره که درخواستشون مورد قبول واقع نشه.»
آنطور که او توضيح داده مهاجر غيرقانوني پس از رسيدن به کشور مقصد و اعلام پناهندگي، دو مصاحبه خواهد داشت؛ کيس راه و کيس خطر. مصاحبه اول طولاني نيست و به چگونگي فرار کردن از کشور تا رسيدن به کشور مقصد (بهعنوان کشور امن) ميپردازد. در کيس خطر، به اصل موضوعي که در ارتباط با به خطر افتادن جان شخص است، ميپردازد: «ميبايست بسيار دقيق بدون اشکال و به شکلي باشه که نشون بده شخص مربوطه اگر از کشورش خارج نميشد، کشته ميشد.» در اين مصاحبه، سوالات با جزئيات پرسيده ميشود تا اين موضوعات روشن شود.
ساميار در توضيح خدمات کيس ميگويد که در حوزههاي کيس راه، همکاري در پر کردن فرم و پرسشنامه، ارائه سوالاتي که امکان پرسش دارد، تمرين روانشناسي براي بيان کيس و تمرين براي کيس اصلي (خطر) بخشي از خدماتي است که به مهاجران ميدهند.
با قاچاقچي صادق باشيد!
او گمان ميکند طعمهاش را پيدا کرده است. برايم مينويسد تمام خدماتشان بدون پيشپرداخت است ولي بعد از اين جمله يک «اما» اضافه ميکند. «اما» يعني اينجا بايد پولي پياده شوي: «يک تيم چند نفره ازجمله مشاور حقوقي مهاجرتي براي شما زمان ميذارن و کيس مينويسن، همونطور که توي توضيحات ديديد شما از کودکي تا به اين سنتون رو ويسهاي دو دقيقهاي ميفرستيد و توضيح ميديد.» اين ويسها که در قالب فايلهاي دو دقيقهاي ارسال ميشود شامل «قابليتها، تواناييها، تحصيلات، اتفاقات خوب و بد، فعاليتها، درگيري خانوادگي، درگيري اجتماعي، عقايد، مخالفت نسبت به چيزي، شکاياتي که کرديد و شکاياتي که ازتون شده، مشکلات روزمره، مشکلات زندگي، مشکلات خانوادگي، مشکلات اجتماعي، مشکلات فرهنگي و تمام ماوقع مهم زندگيتون» ميشود. پس از ارسال اين صوتها، فرد به مديريت «مشاورين حقوقي» متصل ميشود: «تيم ما بنا به اون زندگي و ماوقعي که براتون اتفاق افتاده اين سناريو رو پيکربندي ميکنن و به مدت يک هفته اسکلت کيس رو آماده ميکنن، بعد نويسنده کيس، ويرايش و اديت انجام ميده و تايپ شده و بعد از 10 الي 15 روز آماده ميشه.»
کيس قوي پناهندگي؛ LGBT سياسي!
ساميار جملاتي را رديف ميکند که ناخودآگاه من را به ياد کمدي «اکسيدان» مياندازد. در اکسيدان، نگار نامزد اصلان، بدون اجازه اصلان به صورت غيرقانوني به خارج از کشور سفر ميکند. اصلان که به دنبال راهي براي رفتن به اروپاست تا بتواند نامزدش را برگرداند، براي گرفتن ويزاي يک کشور اروپايي از مسيرهاي پرپيچوخم و بعضا تلخي ميگذرد که ديدن آن طعم گس لبخند ناشي از کمدي سياه را روي لبهاي مخاطب مينشاند. آنچه اما واقعيت دارد کيسهايي است که ساميار کنار هم ميچيند و ميگويد کيس قوي «ترکيبي از مشکلات مذهبي، LGBT، اجتماعي، سياسي و حتي خانوادگي» است.
او ميخواهد مخاطبش که من هستم را تحت تاثير قرار دهد: «کيس شما بايد قوي باشه... اينکه سياسي باشه، مذهبي باشه، اجتماعي باشه، يا LGBT فرقي نميکنه... فقط بايد قوي باشه.» ساميار با طرح اين پرسش که «حالا چطوري قوي ميشه؟» منتظر پاسخ نميماند و مينويسد: «ما ترکيب ميکنيم... سياسي مذهبي يا اجتماعي سياسي يا مذهبي اجتماعي يا LGBT مذهبي يا LGBT سياسي يا LGBT اجتماعي.» باورم نميشود که او توانسته باشد با اين توضيحات کودکانه، سر دهها و صدها نفر را شيره ماليده باشد. هيچ واکنش منفياي نشان نميدهم. ساميار براي اينکه متقاعدم کند که بايد کمي دست به جيب شوم، مينويسد اگر بخواهم رفتنم را کنسل کنم، «زمان، انرژي و زحمت اين همه آدم در طول 10 الي 15 روز پايمال ميشه.»
او به همين دليل ميخواهد بيعانه پرداخت کنم و بعد از تکميل شدن کيس، الباقي هزينه را بپردازم. براي اينکه نشان دهد چه تيم بزرگي پشت نگارش کيس مهاجرت قرار دارد اين تيم را اينگونه معرفي ميکند: «تيمي متشکل از وکيل حقوقي، مشاور حقوقي مهاجرتي، نويسنده و ويرايشگر و مديران گروه (ما) روي کيس شما کار ميکنيم.» او با اين توضيح سر وقت قيمت ميرود: «هزينه کيس براي هر نفر مجرد دو هزار و 500 يورو هست.» يعني براي نوشتن چند صفحه کاغذ چيزي در حدود 160 ميليون تومان از افراد ميگيرند. به نظر، اصل سود در اين نقطه شکل ميگيرد که بابت پيادهسازي چند فايل دو دقيقهاي، افراد بايد بيش از 160 ميليون تومان پياده شوند.
بار خودانداز به منزل نميرسد
تا اينجاي کار مشخص شد علاوهبر 12 يا 13 هزار يورو براي گيم هوايي، هر فرد بايد حداقل 2500 يورو بابت نوشتن کيس به ساميار و رفقايش پرداخت کند. شايد عدهاي توانايي چنين ريسکي را داشته باشند اما مشکل آنجاست که در اين گروه که در حين نوشتن گزارش اعضايش به بيش از 103 هزار نفر رسيدهاند، 10 يا 100 خودانداز وجود ندارند که از رسيدن مطمئن به اروپا يا حتي زندگي نرمال خبر دهند.
در بين دهها هزار پيام موجود در اين گروه، فردي با اکانت mery اعلام ميکند که به مقصد رسيده است. به او پيام ميدهم اما هرچه تلاش ميکنم، امکان ارسال پيام وجود ندارد. با اکانت ديگري پيام ميدهم، باز هم پيام ارسال نميشود. طبيعتا براي نشان دادن موفقيت گروه، بايد دهها و صدها فردي که پايشان به اروپا باز شده، براي تبليغ هم که شده در گروه حضور ميداشتند اما نهتنها ردي از آنها نيست که سوالات در اينباره هم با واکنش نسبتا تند از سوي ادمينهاي گروه پاسخ داده ميشود. بهعنوان نمونه اکانت Hossein سوال پرسيده «آيا کسي خبري از افرادي که به آلمان، بريتانيا يا هلند و... رسيدهاند، دارد؟»
ساميار فورا پرسيده: «يعني چي؟»
«افرادي که الان ساکن هستند در مقصد.»
ساميار که ازاين سوال اصلا خوشش نيامده پاسخ داده: «اينجا فقط سوال جواب خدماته نه چيز ديگه.»
همين پاسخ ساميار نشان ميدهد اينجا نبايد به دنبال کساني بگرديم که به مقصد رسيدهاند و از آنجا براي ما سخن بگويند.
به جز اين موضوع، ساميار يک خط قرمز ديگر هم دارد و آن گروههاي رقباست. ساميار در پاسخ به اکانتي که يک گروه ديگر را تبليغ ميکند، پيام تند و مملو از فحش نوشته تا نشان دهد شايد «ده آدمي بر سفرهاي بخورند» اما در بازار قاچاق «دو سگ بر مرداري با هم به سر نبرند.» ساميار با عصبانيت ادعا کرده «اين گروهها نه رنگ اروپا ديدن، نه حتي براي خودانداز ادمين اون گروه رنگ جنگل يونان، مريچ و مسير خودانداز رو نديده. اون آدم يک کلاش کلاهبرداره.» ساميار از اعضاي گروه خواسته «گول کسي که به پيوي مياد و تبليغ گروه ديگري رو ميکنه» نخورند چون به گفته او در بازار مهاجرت «يکمشت آدم بيشرف، بيناموس، بيهمهچيز هستن که نميتونن ببينن گروهي سالم کار ميکنه و موفقه.»
راهزنان آدمهاي قاچاقبران هستند
در گروه يک نفر را پيدا ميکنم که به دنبال «گيم تضميني» است. نوشته چندين بار گيم زده ولي نتيجهاي نگرفته است: «ديگه واقعا ذهنم و جسمم توان ريسک کردن نداره.» به صفحه شخصياش ميروم و از او درباره مهاجرت غيرقانوني ميپرسم. کمي بعد پاسخم را ميدهد: «قاچاق ريسکيه... به نظرم براي ويزا آدم اقدام کنه بهتره... حتي شده تا صرب [صربستان] يا بوسني.» 29 سالش است و سابقه دو سفر ترکيه، امارات، گرجستان، ارمنستان، روسيه و بلاروس را دارد. يکبار هم براي ويزاي کانادا اقدام کرده که به کرونا خورده و با وجود اينکه خواستهاند دوباره اقدام کند، اقدام نکرده است.
آخرين بار قاچاقي به بلاروس رفته: «ويزاي روسيه گرفتم و قاچاقي رفتم بلاروس. دوماه بلاروس بودم... از لهستان برگشت خورديم.»
چيزي مينويسد که برايم بسيار عجيب است: «قاچاقبرها خودشون مسافرها رو لو ميدادن تو لهستان... قاچاقبرها فقط واسشون پول مهمه... به هيچ وجه مسافر و زندگيش واسهشون مهم نيس.» نميدانم در لهستان چه بر سرش آوردهاند که اينطور مينويسد: «مامورهاي حرومزاده لهستان خيلي بيشرفن... آدم رو تا حد مرگ ميزنن.» عکسي از اداره مهاجرت بلاروس برايم ميفرستد: «اينم اداره مهاجرت بلاروسه. تک و تنها رفتم براي گرفتن ويزاي خروج... بلاروس اصلا پناهنده ايراني قبول نميکرد... من درخواست دادم ولي قبول نکردن.»
ميپرسم: «يه نگراني من تو اين گروه اينه که هيشکي به مقصد نرسيده.»
پاسخ ميدهد: «بهت ميگم که دروغه... فقط از صحبتها ياد بگير تجربه کن... تو اين راه عجله نکن.»
خودش اضافه ميکند: «تو گروه ميگن مسير ترکيه به يونان، بعدش اتحاديه اروپاس... ترکيه گيمت بسوزه ميري کمپ برميگردونن ايران تا 9 ماه پاس نداري واسه چند سال يا چند ماه اخراج ميشي از ترکيه. جريمه هم بايد تو ايران بدي. تو پاس جديد فاميليتم بايد عوض کني.»
«تو مسير راهزن نداره؟ شنيدم تو کمپها اتفاقات بدي ميافته.»
«راهزن نداره... اون راهزنها هم آدمهاي خود قاچاقبرن.»
شماره يک نفر را برايم ميفرستد: «اين ح. ف هست. از يونان رد مرز شده يکبار گرفتنش. سال 99 گيم دوم از روسيه اقدام ميکنه تنهايي ميره تا مورمانسک، تو خط مرزي نروژ و روسيه گير ميکنه ديپورت ميشه ايران.»
جوان بامعرفتي است. وقتي متوجه ميشود در تهران زندگي ميکنم، پيشنهاد ميدهد يک روز قرار بگذاريم دور هم بنشينيم و او دوستاني که با آنها در اين راه آشنا شده را بياورد تا صحبتهاي آنها را هم گوش کنم. براي هفته آينده قرار را هماهنگ ميکنيم.
اظهار نظر 0
روزنامه به دیدگاه شما نیازمند است،از نظراتتون روی موضوعات پیشوازی خواهیم کرد.