اظهار نظر 0

روزنامه به دیدگاه شما نیازمند است،از نظراتتون روی موضوعات پیشوازی خواهیم کرد.

  • برگزیده خوانندگان
  • همه
مرتب کردن بر اساس : قدیمی تر

اعترافات تلخ پسري که پدرش را کشت

جواني که پدرش را به قتل رسانده بود، به محل جنايت بازگشت اما به دام پليس افتاد.

اعترافات تلخ پسري که پدرش را کشت

به گزارش باشگاه خبرنگاران، اين حادثه عصر بيست و ششم ديماه امسال رخ داد. آن روز وقتي کارآگاهان جنايي پايتخت در جريان درگيري مرگبار در خانهاي در يکي از مناطق مرکزي تهران قرار گرفتند راهي آنجا شدند. در جريان اين درگيري زوجي ميانسال با ضربات چاقو مجروح شده بودند که به بيمارستان انتقال يافتند، اما مرد ميانسال جانش را از دست داد و همسرش با تلاش پزشکان از مرگ نجات يافت.

مردي که شاهد اين درگيري بود، ميگفت که قاتل، پسر خانواده به نام شايان است.

او به مأموران گفت: شايان مدتي ميشد که با پدر و مادرش دچار اختلافاتي شده و خانه را ترک کرده بود. آنطور که او ميگفت اختلاف آنها بر سر پول بود و ظاهرا شايان از پدر و مادرش درخواست پول کرده بود، اما آنها به وي اهميت نداده بودند.

او گفت: پس از آنکه شايان خانه را ترک کرد، به مسافرخانه رفت. او در کارگاه من کار ميکرد و هر روز از او ميخواستم به خانه برگردد و به قهرش پايان دهد. اصرارهاي من موجب شد که او راضي شود به خانهشان برگردد و با پدر و مادرش آشتي کند، اما از من خواست که همراهش بروم.

مرد جوان ادامه داد:، چون ميخواستم شايان با خانوادهاش آشتي کند، قبول کردم. همراه هم به خانهشان رفتيم، اما وقتي وارد خانه شديم، شايان به جاي عذرخواهي از پدر و مادرش شروع به حرف زدن درباره مسائل مالي کرد. همين، باعث عصبانيت پدر و مادرش شد و ناگهان درگيري ميان آنها شکل گرفت. همان موقع شايان از کوره در رفت و از آشپزخانه چاقويي برداشت و به سمت پدر و مادرش هجوم برد. به قدري اين حادثه سريع رخ داد که من اصلا فرصت نکردم مانع او شوم. شايان با چاقو ضرباتي به پدر و مادرش زد و بعد از آن هم فرار کرد و من با فرياد از همسايهها کمک خواستم.

با اين اطلاعات قاضي محمدرضا صاحبجمعي، بازپرس شعبه ششم دادسراي جنايي دستور بازداشت قاتل فراري را صادر کرد و وي تحت تعقيب قرار گرفت تا اينکه چهارشنبه گذشته شايان درحاليکه به محل جنايت بازگشته بود، اقدام به تخريب خانه پدرش کرد و در اين شرايط همسايهها با پليس تماس گرفتند و با حضور آنها، متهم دستگير شد.

او پس از دستگيري، وقتي فهميد اتهامش قتل عمد است، درحاليکه شوکه شده بود، مدعي شد که خبر نداشته پدرش پس از آن درگيري به قتل رسيده و براي همين به خانه برگشته بود تا با تخريب آنجا، پدر و مادرش را بترساند. متهم هماکنون در بازداشت به سر ميبرد و تحقيقات تکميلي در اين پرونده ادامه دارد.

 

توهم عجيب قاتل پدر

متهم به قتل 32ساله است و ميگويد شيشه زندگياش را تباه کرده و باعث شده که وي باعث مرگ پدرش شود. او مدعي است از وقتي معتاد به شيشه شده، توهمات عجيب به سراغش ميآيد و يک موجود خيالي مدام در گوشش زمزمه ميکند و به او دستور انجام کارهاي عجيب وخطرناک را ميدهد. گفتگو با او را بخوانيد.

 

چطور خبر نداشتي پدرت را به قتل رساندهاي؟

من ضربههاي محکمي به او و مادرم نزدم. فکر ميکردم هر دويشان بهصورت سطحي زخمي شدهاند. اصلا نميدانستم که چه کار وحشتناکي کردهام.

 

چرا با چاقو به آنها حمله کردي؟

از آنها کينه به دل داشتم. هرچه به آنها ميگفتم به من پول بدهيد، طفره ميرفتند. تا قبل از اين هرچه ميخواستم برايم فراهم ميکردند، اما از يک سال قبل رفتارشان تغيير کرد و ديگر آدمهاي سابق نبودند. شايد بهخاطر اعتياد من بود. شايد از من خسته شده بودند. چون من از وقتي شيشه ميکشم، دچار توهمات عجيبي ميشوم و دست به کارهاي خطرناک ميزنم. شايد برايتان عجيب باشد، اما مدتهاست که يک موجود خيالي با من زندگي ميکند. درواقع من از او دستور ميگيرم. او هميشه از من ميخواست تا از پدر و مادرم پول بگيرم. گاهي به زور از آنها پول ميگرفتم. با تهديد به آتش زدن خانه يا خودم. بندههاي خدا ناچار ميشدند از ترس جانشان يا آبروريزي به من پول بدهند. يادم آمد... يکبار براي تهديد و ترساندنشان خانه را آتش زدم. اين اتفاق براي يک سال قبل بود.

 

چرا خانه را به آتش کشيدي؟

آن زمان تازه از کمپ بيرون آمده بودم. خانوادهام چندبار مرا به کمپ فرستادند، اما هربار بعد از اينکه بيرون ميآمدم باز دوباره سمت مواد ميرفتم. نميتوانستم شيشه را کنار بگذارم. به همين دليل ناچار بودم براي تامين هزينههاي مواد از والدينم پول بگيرم. آنها بيشتر وقتها با من همکاري ميکردند، اما آن روز هرچه اصرار کردم حاضر نشدند به من پول بدهند. درحاليکه ميدانستم در خانه پول دارند.

عصباني شدم و خانه را به آتش کشيدم. روي وسيلههاي خانه بنزين ريختم وکبريت را کشيدم. آن زمان هم همان موجود خيالي به من دستور داد اين کار را انجام بدهم. وقتي خانه آتش گرفت همسايهها ريختند و با کمک آنها حريق مهار شد. متأسفانه بخشي از وسايل خانه سوخت و آن روز والدينم ناچار شدند به من پول بدهند که مواد بخرم.

 

پدر و مادرت از تو شکايت نکردند؟

نه. ميترسيدند. شايد فکر ميکردند آزاد ميشوم و دوباره به سراغشان ميروم و دوباره خانهشان را به آتش ميکشم.

 

چه شد که روز حادثه با چاقو به سمت والدينت حمله کردي؟

يک سالي ميشد که خانه را ترک کرده و در يک کارگاه مشغول بهکار شده بودم. البته هنوز مواد مصرف ميکردم و بهصورت کامل شيشه را کنار نگذاشته بودم. هرچند مصرفم نسبت به قبل، خيلي کمتر شده بود و بيشتر درگير کار بودم. بهخاطر آتش زدن خانه ديگر به آنجا نميرفتم و يک جورايي با پدرم و مادرم قهر کرده بودم. تا اينکه صاحب کارم متوجه شد و با پادرمياني قصد داشت ما را آشتي بدهد.

قبل از رفتن شيشه کشيده بودم. وقتي رسيديم، پدر و مادرم خواستند که همان شب به کمپ بروم و اعتيادم را بهصورت کامل ترک کنم. من، اما حاضر نبودم و زير بار نميرفتم. همان موقع باز توهم به سراغم آمد و آن موجود خيالي در گوشم زمزمه کرد که بايد آنها را ساکت کنم. من هم چاقويي از آشپرخانه برداشتم و آنها را زدم؛ و بعد از آن چه کردي؟

فرار کردم و شبها در دستشويي پارکها و يا مسافرخانهها ميخوابيدم. اصلا نميدانستم پدرم فوت شده و مادرم بيمارستان است. براي همين 3 روز بعد از حادثه به خانه برگشتم تا آنجا را به آتش بکشم تا پدر و مادرم را بترسانم که همسايهها رسيدند و آتش را خاموش کردند. بار دوم يعني همان روزي که دستگير شدم هم رفتم شيشه خانه را شکستم، اما همسايهها متوجه شده و به پليس زنگ زدند. زماني که مأموران آمدند من در حال تخريب بودم که گير افتادم. فکر ميکردم پدر و مادرم بيرون از خانه هستند و نميدانستم که پدرم زيرخاک و مادرم هنوز در بيمارستان است.

اطلاعاتی برای نمایش وجود ندارد.