اظهار نظر 0

روزنامه به دیدگاه شما نیازمند است،از نظراتتون روی موضوعات پیشوازی خواهیم کرد.

  • برگزیده خوانندگان
  • همه
مرتب کردن بر اساس : قدیمی تر

ادعاي عجيب پسر معتاد در قتل پدر و مادر

اوايل اسفندماه دو سال قبل بود که ساکنان يک کوچه در مرکز تهران متوجه صداي درگيري و فريادهاي زن و شوهر همسايه شدند و از آنجا که مي‌دانستند اين زوج پسري معتاد و بيمار دارند و به تصور اينکه اين دعوا خانوادگي است دخالتي نکردند اما ناگهان با شنيدن فريادهاي کمک‌خواهي زن ميانسال و مشاهده شعله‌هاي آتش که از پنجره خانه زبانه مي‌کشيد، موضوع را به آتش‌نشاني و پليس خبر داده و خودشان نيز به کمک رفتند.

ادعاي عجيب پسر معتاد در قتل پدر و مادر

وقتي همسايهها وارد ساختمان شدند پسر معتاد که چاقويي در دست داشت با ديدن آنها چاقو را انداخت و به حياط رفت و در گوشهاي نشست و مشغول سيگار کشيدن شد. دقايقي بعد پيکرهاي خونين زن و مرد صاحبخانه با کمک اورژانس به بيمارستان منتقل شد و مأموران کلانتري نيز پسر 30 ساله را بازداشت کردند، اما ساعتي بعد خبر رسيد که زوج ميانسال جان باختهاند. پسر جوان در بازجوييها به قتل پدر و مادرش اعتراف کرد. پسر بزرگ خانواده که در طبقه پايين همان خانه با همسرش زندگي ميکرد و در زمان حادثه سر کار بود، با اطلاع از مرگ پدر و مادرش در حالي که شوکه شده بود به تيم جنايي گفت که برادرش مشکل رواني دارد. بدين ترتيب پرونده پس از تکميل تحقيقات به شعبه 13 دادگاه کيفري يک استان تهران فرستاده شد.

در دادگاه چه گذشت؟

در جلسه دادگاه ابتدا برادر بزرگ متهم که تنها ولي دم پرونده محسوب ميشود رضايت بيقيد و شرط خود را اعلام کرد و گفت: برادرم مشکل رواني دارد و ميدانم اين کار را به عمد انجام نداده است. پدر و مادرم او را خيلي دوست داشتند و مطمئنم راضي به قصاص او نيستند، به همين خاطر من هم از گناهش ميگذرم.

سپس نوبت متهم شد که از خود دفاع کند. وي در حالي که گريه ميکرد به قضات گفت: من ناخواسته پدر و مادرم را کشتم. از کودکي مشکل اعصاب و روان دارم. از حدود 10 سال قبل هم معتاد شدم و از سوي ديگر شبها هم در خواب راه ميروم و دست به کارهايي ميزنم که وقتي بيدار ميشوم اصلاً در خاطرم نميماند.

مادرم خيلي سعي کرد مرا ترک بدهد و چند بار هم من را به کمپ ترک اعتياد برد اما هر بار که برميگشتم فقط حدود 5 يا 6 ماه خوب بودم و دوباره به سمت مواد ميرفتم و اوضاعم بدترميشد.

روز حادثه حالم خيلي بد بود و کلافه بودم، اتاقم را به هم ريختم و ناگهان زير تختم يک جسم عجيب پيدا کردم که شبيه طلسم بود، فکر کردم مادرم مرا طلسم کرده و دليل حال بدم وجود همين طلسم است. از شدت ناراحتي طلسم و تختم را با هم آتش زدم؛ مادرم که متوجه سروصدا شد به اتاقم آمد و شروع به داد و فرياد کرد، با اين سروصداها حالم بدتر شد و او را زدم بعد پدرم آمد که او را هم با چاقو زدم، نميفهميدم چکار ميکنم. الان هم عذاب وجدان دارم و شرمنده هستم. تنها آرزويم اين است که بر سر مزار پدر و مادرم بروم و حلاليت بطلبم.

در ادامه وکيل متهم گفت: کارشناسان پزشکي قانوني روانپريشي موکلم را تأييد کردهاند، البته هنگام ارتکاب جرم بدون اختيار نبوده است. اميدوارم قضات در صدور حکم اين موضوع را مد نظر قرار دهند. برادر متهم نيز به قضات گفت: برادرم مشکل اعصاب دارد، حتي در دوره خدمت سربازي هم يکبار با خوردن قرص و بار ديگر با سقوط از بلندي قصد خودکشي داشته که نجاتش دادهاند. برادرم بيآزار بود و به کسي صدمه نميزد، نميدانم چه شد که اين فاجعه رخ داد، الان هم خيلي پشيمان است و به همين خاطر از او گذشت کردم.

در پايان جلسه قضات با توجه به اعلام رضايت برادر متهم، وي را به 10 سال حبس محکوم کردند.

منبع: روزنامه ايران

اطلاعاتی برای نمایش وجود ندارد.