شعر از رضا يزداني
يک به يک پرپر شدند اين روزها عمّارها
پس چه شد آن انتقام سخت ميداندارها؟
پس چه شد آن انتقام سخت اي مردانِ مرد؟
خستهايم از اين همه اصرارها... انکارها...
داغداريم؛ آري آري... داغدار لالهها
بيقراريم؛ آري آري... بيقرارِ يارها
ميکُشند از ما چه بيرحمانه، بياحساسها
ميکُشند از ما چه بياندازه، بيمقدارها
اين که زير خاک و خون مانده است، «حزبالله» نيست
آرزوي انتقام ماست در آوارها
آه... پرپر گشت «اسماعيل»... «ابراهيم» سوخت
از غم «سيدحسن»... آتش گرفتم بارها
«انتقام ماست قطعي... انتقام ما...» چه شد؟
آه از اين تکرارها... تکرارها... تکرارها...
آرزوها ابر شد؛ چون فرصتي کوتاه رفت
«جاء نصرالله» ميخوانديم، «نصرالله» رفت
اظهار نظر 0
روزنامه به دیدگاه شما نیازمند است،از نظراتتون روی موضوعات پیشوازی خواهیم کرد.