مجتبي مصباح يزدي گفته بود پدر وقت تشرف به حرم، «تا جايي که مقدور بود، گوشه ضريح ميايستادند و گاهي دو سه ساعت، ايستاده زيارت ميخواندند! ما که بچه بوديم، خسته ميشديم و ميرفتيم دوري ميزديم و برميگشتيم و ميديديم هنوز همان جا ايستادهاند! ايشان جوري مقابل ضريح ميايستادند که گويي در محضر امام معصوم(ع) هستند! گاهي ديگران از طولاني ايستادن ايشان خسته ميشدند و ميگفتند:
حاجآقا! نميخواهيد برويد؟ خسته نيستيد؟ ايشان ميفرمودند: اگر انسان احتمال دهد فقط چند دقيقه ديگر بايستد، چيز مهم و ارزشمندي به او ميدهند، دلش ميآيد که برود؟...».
امتداد ادب زيارت در همه زندگي
اين منش سرشار از خاکساري و تواضع مرحوم علامه مصباح يزدي به وقت تشرف، در تمام شئون زندگي او تعميم يافته بود. به ياد دارم عکسي از ايشان در زمان غبارروبي حرم مطهر امام رضا(ع) منتشر شده بود و ايشان را در حالي نشان ميداد که کمي عقبتر از جايگاهشان در کنار مراجعي چون آيتالله مکارم شيرازي و وحيد خراساني قرار گرفته بودند. در پرسش از چرايي اين عقب نشستن، گفته بودند: «مرتبه آخري که توفيق داشتم در مراسم غبارروبي حرم مطهر امام رضا(ع) شرکت کنم، جايگاه من را در رديف مراجع عظام تقليد از جمله آيتالله وحيد خراساني (حفظه الله) قرار داده بودند. بنده ديدم اين جايگاه بزرگي است و من نبايد در اين رديف باشم، لذا خيلي آرام خودم را روي سنگها به عقب کشيدم که همرديف اين جايگاه والا نباشم».
راوي خاطرات درسآموز از آيتالله بهجت
طبيعي بود که ريشه اين ادب را بايد در معرفتآموزي از محضر استاداني همچون آيتالله بهجت جستوجو کرد. خودش در درس اخلاقي که يک سال پيش از رحلت، در حرم حضرت رضا(ع) و براي خادمان اين آستان مقدس داشت، خاطره درسآموزي از استاد اخلاقش روايت کرد. ماجرايي که مني که در جلسه حضور داشتم، با شنيدنش به شدت تحت تأثير قرار گرفتم: «يکي از کفشداران حرم حضرت معصومه(س) که مورد وثوق نيز هست براي بنده تعريف ميکرد که نزديک 20 سال پيش به عنوان کفشدار و به صورت افتخاري در حرم مشغول خدمت بودم. هر روز صبح پيرمردي به حرم ميآمد و کفشهايش را که ميداد، از گردي که روي پيشخوان کفشداري نشسته و غبار کفش زائران حرم بود، برميداشت و به سر و صورت خود ميماليد. يک بار باران شديدي آمد و اين پيرمرد آمد و کفشش را به ما داد و از گلي که روي پيشخوان بود برداشت و به عنوان تبرک به خودش ماليد. من تعجب کرده بودم و نميتوانستم اين فعل را تحليل کنم. از يکي پرسوجو کردم که ايشان کيست، گفتند ايشان آيتالله محمدتقي بهجت هستند».
راه حل بيحالي به وقت زيارت
از اين دست خاطرات ناب و درسآموز از استاد نيز کم نداشت. روايتهايي که به شدت کارگشا بود و ميتوانست گرههاي زيادي را در زيست روزمره ما و زيارت باز کند. روايت کرده بود: يک وقت خدمت مرحوم آقاي بهجت (رضوان الله عليه) شخصي سؤال کرد: «آقا ما بعضي وقتها که ميخواهيم برويم حرم و استفاده کنيم، حالمان مساعد نيست؛ ميگوييم باشد يک وقت ديگر». فرمودند: «نشده که وقتي به حرم ميروي، اول حال نداشته باشي بعد حال پيدا کني؟» او گفت: «خب چرا گاهي هم ميشود». فرمودند: «خب به همين اميد برو. درست است حالا حال نداري، برو بلکه آنجا حال پيدا کني. به هر حال به بهانه اينکه حال ندارم و مانند اينها، نبايد آدم برنامهها را ترک کند».
بعد هم اين نتيجهگيري را ضميمه خاطره نکتهسنجي استادش کرده بود: حالا من عرض نميکنم حتماً شما روزي سه مرتبه برويد يا هر روز برويد، آدم بايد برنامههايش را تنظيم کند، اما دلش دغدغه اين را داشته باشد که «حرمِ من» کم نشود. ما به اين خاندان احتياج داريم و دوستشان داريم؛ نميشود آدم کسي را که دوست دارد، نخواسته باشد [که او را] ببيند.
خدمت به زائران به چه قيمتي؟
اين نکتهسنجيها در مورد زيارت بايد يک هدف ميداشت؛ افزايش معرفت به مزور. روي همين حساب محور گفتههايش نسبت به زائر و خادمان زائر هميشه همين مسئله بود: «اگر کساني به مقامي رسيدند و پيش خدا و اولياي خدا عزيز بودند به خاطر احترامي بوده که براي خادمين ائمه اطهار(ع) و براي زائرانشان قائل بودند، حالا اين زائران معلوم نيست چه کسي باشد؟ چه بسا آلودگيهاي گناه هم داشته باشد اما اينجا براي زيارت آمده و همه شما ميدانيد بارها کساني خوابها و مکاشفاتي ديدند که به کساني گله کردند که به زائران ما بيمهري شده، زائر ما بود چرا اين گونه با او رفتار کردي؟ آقا! اين مثلاً اهل گناه بود؛ گناهش براي خودش، اينجا زائر ماست، ميهمان ماست!
اگر ما اين معرفت را در خودمان تقويت کنيم و خدمتي که براي امام رضا(ع) انجام ميدهيم به خاطر خودش باشد نه به خاطر مزدي که دريافت ميکنيم يا چيزي شبيه اينها، حالا مزد آخرتي هم مزد کار است، غير از اين است که فقط خودش را دوست داشته باشيم، فرقش اين است کسي که کاري را براي ثواب آخرت ميکند ولو به احترام امام رضا(ع) باشد وقتي در بهشت آن مقام را به او دادند ديگر انگيزهاي ندارد، معاملهمان را با امام رضا(ع) کرديم و تمام شد، ما بهشت رفتيم و تمام شد، حالا امام رضا(ع) کجاست؟ هر جا ميخواهد باشد، ما آمده بوديم براي ثواب بهشتي اما آن کسي که خود امام رضا(ع) را دوست بدارد ميگويد اگر من را 70سال در آتش بسوزانيد نگاه از سايه امام رضا(ع) برنميدارم، عشق من او است، آنهاي ديگر هر چه ميخواهد باشد، در راه او همه عذابها شيرين و گواراست».
اظهار نظر 0
روزنامه به دیدگاه شما نیازمند است،از نظراتتون روی موضوعات پیشوازی خواهیم کرد.