در سال 2017، «ولاديمير پوتين» با جملهاي جهانيان را از يک امر بسيار مهم آگاه کرد: «هر کس در هوش مصنوعي پيشرو شود، رهبر جهان خواهد شد.»
از همان زمان، رقابت ميان قدرتهاي بزرگ ديگر فقط بر سر ارتشها يا ذخاير انرژي نبود؛ بلکه «هوش مصنوعي» به هسته نبرد ژئوپوليتيک بدل شد. اما کمتر کسي متوجه بود که در زير پوست اين رقابت، جدالي پنهانتر جريان دارد: جنگ بر سر دانشمنداني که قرار است اين آينده را بسازند.
ايالات متحده با سيليکونولي و غولهاي فناوري، اروپا با دانشگاههاي تاريخي و قانونگذاري اخلاقي، و چين با بازوهاي دولتي و بودجههاي بيپايان، هر سه در تلاشاند تا بهترين محققان را جذب کنند.
در ميان اين تلاشها، سرنوشت فردي دانشمنداني که ميان رؤياهاي علمي، فشارهاي سياسي و پيشنهادهاي مالي گرفتار ميشوند، قصهاي انساني و پر از تضاد ميسازد.
يکي از نمونههاي شاخص اين نبرد، داستان سونگچون ژو است؛ دانشمندي که نماد بازگشت نخبگان به چين شد و نشان داد اين رقابت، فقط درباره پول يا تجهيزات نيست، بلکه درباره هويت، وطن و حتي سياستهاي امنيت ملي است.
بازگشت به سرزمين مادري
سونگچون ژو نامي آشنا در دنياي هوش مصنوعي و بينايي کامپيوتر است. او بيش از دو دهه در ايالات متحده زندگي و تحقيق کرد؛ استاد دانشگاه کاليفرنيا، لس آنجلس بود، مقالات پرارجاع منتشر کرد و يکي از پيشگامان ترکيب «هوش مصنوعي نمادين» با «يادگيري عميق» به شمار ميرفت. در نگاه بسياري، او يک «دانشمند جهاني» بود، نه صرفاً چيني يا آمريکايي.
اما در دسامبر 2020 خبري منتشر شد که بسياري را شگفتزده کرد: ژو اعلام کرد کاليفرنيا، لس آنجلس را ترک ميکند و به چين بازميگردد تا رياست «مؤسسه هوش مصنوعي گوانگهوا» در دانشگاه پکن را بر عهده گيرد. اين خبر موجي از بحثها در محافل علمي و سياسي به راه انداخت.
روزنامه ساينس در گزارشي نوشت: «بازگشت ژو بخشي از تلاش گسترده چين براي بازگرداندن استعدادهاي علمي است. او از چهرههايي است که هم در آمريکا ريشه دارد و هم در چين، و چنين افرادي ميتوانند پلي ميان دو نظام علمي بسازند يا به ميدان تنشهاي ژئوپوليتيک بدل شوند.»
انگيزههاي بازگشت
ژو در مصاحبهاي با ساوت چاينا مورنينگ پُست، گفت: «چين در حال ساختن يک اکوسيستم تحقيقاتي جديد است. ما ديگر نميتوانيم فقط مصرفکننده علم غربي باشيم. وقت آن است که در کشور خودم، چيزي را از پايه بسازم.»
اما بسياري باور داشتند که انگيزههاي او فقط علمي نبود. بازگشت ژو درست در زماني رخ داد که دولت چين سرمايههاي هنگفتي براي پيشبرد طرحهاي هوش مصنوعي اختصاص داده بود.
پکن در «طرح ملي هوش مصنوعي 2030» اعلام کرده بود که ميخواهد رهبر بلامنازع جهان در اين حوزه شود. ژو با پيوستن به اين موج، نه فقط يک تصميم شخصي، بلکه يک انتخاب سياسي نيز انجام داد.
واکنشها در آمريکا
در آمريکا، خبر بازگشت ژو با نگراني همراه شد. در همان ماهها، وزارت دادگستري آمريکا چندين پرونده عليه دانشمندان چيني يا آمريکايي-چيني به جريان انداخته بود که به همکاري پنهاني با پروژههاي علمي چين متهم بودند.
گرچه ژو هرگز به چنين چيزي متهم نشد، اما رسانههايي مانند وال استريت ژورنال نوشتند که بازگشت او نشانهاي است از «فرسايش برتري علمي آمريکا در برابر سرمايهگذاريهاي هدفمند چين.»
يکي از همکاران سابقش در کاليفرنيا، لس آنجلس که نخواست نامش فاش شود، در گفتوگو با نيچر اظهار کرد: «او هميشه بين دو دنيا معلق بود. وقتي ديد چين بودجه و آزادي عمل بيشتري براي پروژههاي بزرگ در اختيارش ميگذارد، رفتن انتخاب سختي نبود.»
ساختن «گوانگهوا»
پس از بازگشت، ژو به سرعت پروژههاي عظيمي را آغاز کرد. مؤسسه گوانگهوا به مرکزي بدل شد که نه فقط دانشجويان چيني، بلکه پژوهشگراني از اروپا و آمريکا را هم جذب کرد.
او در نخستين کنفرانس مطبوعاتياش گفت: «ما ميخواهيم هوش مصنوعياي بسازيم که از تقليد صرفِ مغز انسان فراتر برود و واقعاً با جهان تعامل کند.»
اين مؤسسه در کمتر از دو سال، صدها مقاله علمي منتشر کرد و قراردادهاي همکاري با صنايع دفاعي و تجاري چين بست. همين نکته باعث شد تا برخي کارشناسان در غرب هشدار دهند که تحقيقات ژو و تيمش ممکن است مستقيماً به برنامههاي نظامي چين متصل شود.
نيويورک تايمز در گزارشي نوشت: «مرز ميان تحقيق غيرنظامي و نظامي در چين آنقدر باريک است که بازگشت دانشمندان نخبه، بهطور مستقيم به تواناييهاي امنيتي اين کشور ميافزايد.»
کشمکشهاي دروني
با همه اينها، بازگشت ژو بدون چالش نبود. برخي از شاگردانش در آمريکا احساس کردند او رهايشان کرده است. يکي از دانشجويان دکتري کاليفرنيا، لس آنجلس در گفتوگويي با لس آنجلس تايمز گفت: «او استاد بزرگي بود. وقتي رفت، ما وسط پروژههايمان مانديم. اما ميتوانم بفهمم که چرا برگشت. اينجا فضاي تحقيق پر از فشارهاي سياسي عليه دانشمندان چيني شده بود.»
واقعيت اين است که در سالهاي اخير، دانشمندان چيني در آمريکا با نگاهي مشکوک روبهرو شدند. «ابتکار چين» که در دولت ترامپ آغاز شد، بسياري از پژوهشگران را تحت فشار قرار داد.
حتي کساني که هيچ ارتباطي با پروژههاي دولتي چين نداشتند، احساس کردند زير ذرهبين امنيتي هستند. براي کساني مثل ژو، بازگشت به وطن شايد بيش از آنکه انتخابي براي آينده باشد، راهي براي فرار از بياعتمادي در غرب بود.
نماد يک روند گسترده
سونگچون ژو تنها يکي از صدها دانشمند چيني بود که در سالهاي اخير از غرب به چين بازگشتند. بنا بر آمار وزارت علوم چين، بين سالهاي 2010 تا 2019 بيش از 450 هزار دانشمند و پژوهشگر چيني که در خارج تحصيل کرده بودند، به کشور بازگشتند. «طرح هزار استعداد» پکن عملاً موتور محرک اين جريان بود.
اما آنچه ژو را متمايز ميکند، نه فقط بازگشت، بلکه جايگاه نمادين اوست: يک استاد برجسته دانشگاه آمريکايي که داوطلبانه يکي از معتبرترين کرسيهايش را ترک کرد و به دل يکي از رقابتيترين پروژههاي علمي- سياسي جهان رفت. او در حقيقت، شخصيتي است که نشان ميدهد چگونه تصميم يک فرد ميتواند به موضوعي ژئوپوليتيک بدل شود.
دانشمندي ميان دو جهان
در نوامبر 2017، خبري جامعه علمي چين و آمريکا را تکان داد: يان نينگ، زيستشناس ساختاري برجسته و استاد پرينستون، اعلام کرد که دانشگاه آمريکايي را ترک ميکند و به چين بازميگردد تا در دانشگاه «شنژن» مؤسسهاي تحقيقاتي راهاندازي کند. اين تصميم در رسانههاي چين بهعنوان «پيروزي بزرگ براي بازگرداندن استعدادها» جشن گرفته شد. پيپلز ديلي او را «نماد دانشمنداني که وطن را بر ثروت ترجيح دادند» ناميد.
يان نينگ که در دانشگاه «تسينگهوا» تحصيل کرده و سپس دکتراي خود را در پرينستون گرفته بود، با بازگشت به چين، نمونهاي کامل از استراتژي «طرح هزار استعداد» پکن محسوب ميشد. دولت چين همهچيز را در اختيارش گذاشت: آزمايشگاه مجهز، بودجههاي کلان و آزادي براي ساختن يک مؤسسه تازه.
او در يک سخنراني در پکن گفت: «من به اينجا برگشتم چون معتقدم بهترين جا براي انجام تحقيقات بنيادي و در عين حال اثرگذار، همين سرزمين است. اينجا نياز به علم داريم، اينجا آينده است.»
اما بازگشت او بيحاشيه نبود. در همان سالها، دولت آمريکا فشارهاي امنيتي بر دانشمندان چيني را افزايش داده بود. بسياري از محققان احساس ميکردند ميان «مظنون بودن» در آمريکا و «قهرمان بودن» در چين بايد انتخاب کنند. يان نينگ به وضوح مسير دوم را برگزيد.
با اين حال، مسير او باز هم تغيير کرد. در 2022، رسانهها خبر دادند که يان دوباره از چين به آمريکا بازخواهد گشت و دوباره به پرينستون ملحق ميشود. اين «رفت و برگشت» بحثهاي تازهاي ايجاد کرد. برخي آن را نشانهاي از محدوديتهاي علمي در چين دانستند؛ برخي ديگر، واکنشي به فشارهاي سياسي روزافزون ميان پکن و واشنگتن.
اين دوگانگي يان نينگ، در واقع تصوير بزرگتري از جنگ استعدادهاست: دانشمنداني که بين دو نظام علمي و سياسي گرفتار ميشوند و انتخابهايشان بار نمادين پيدا ميکند. يک مهاجرت ساده، به «واقعه ژئوپوليتيک» بدل ميشود.
ماندن در آمريکا و ساختن امپراتوري يادگيري عميق
اگر يان نينگ نماد رفتوبرگشت ميان دو کشور باشد، يان ليکان داستان ديگري را روايت ميکند: داستان دانشمندي فرانسوي که آمريکا را خانه اصلي خود کرد.
ليکان، متولد 1960 در فرانسه، از دهه 1980 بر روي شبکههاي عصبي کار ميکرد. او يکي از سه «پدر يادگيري عميق» شناخته ميشود (در کنار جفري هينتون و يوشوا بنجيو). اما در حالي که بنجيو در کانادا ماند و هينتون بعدها همکارياش با گوگل را نيمهکاره رها کرد، ليکان تصميم گرفت در آمريکا بماند و به قلب صنعت فناوري بپيوندد.
در 2013، فيسبوک او را بهعنوان مدير تحقيقات هوش مصنوعي جذب کرد. اين انتخاب، سرنوشت بخش بزرگي از رقابت را رقم زد. چرا؟ چون حضور او نه فقط توان علمي را به سيليکونولي آورد، بلکه به آمريکا امکان داد يکي از بزرگترين مغزهاي حوزه يادگيري عميق را براي خود حفظ کند.
ليکان بارها در مصاحبهها تأکيد کرده است که آمريکا بهترين محيط براي پرورش تحقيقات بنيادي و کاربردي همزمان است. در گفتوگويي با ام.آي.تي تکنولوژي ريويو گفت: «چيزي که اينجا داريم، ترکيب کمنظير سرمايه، آزادي تحقيق و اکوسيستم صنعتي است. اروپا يا چين هيچکدام اين سه را در کنار هم ندارند.»
او همچنين به شدت از آزادي علمي دفاع ميکند و بارها عليه سياستهايي که مهاجرت دانشمندان به آمريکا را محدود ميکند هشدار داده است. در توييتي نوشت: «اگر آمريکا بخواهد در هوش مصنوعي پيشرو بماند، بايد مرزهايش را به روي مغزهاي جهاني باز نگه دارد.»
ليکان امروز چهرهاي نمادين است. يک اروپايي که به جاي بازگشت به وطن، آمريکا را برگزيد و به يکي از پايههاي اصلي برتري اين کشور در هوش مصنوعي بدل شد.
مردي که ميان دو دنيا پل زد
در مقابل ليکان که آمريکا را خانه کرد، کايفو لي مسيري پرپيچوخمتر پيمود. او در تايوان به دنيا آمد، در آمريکا تحصيل کرد (دکتراي علوم کامپيوتر از کارنگي ملون)، در اپل، مايکروسافت و گوگل پستهاي مديريتي داشت، و سپس در سال 2009 تصميم گرفت به چين بازگردد.
بازگشت لي نقطه عطفي بود. او نه صرفاً يک دانشمند، بلکه يک مدير و سرمايهگذار بود. با تأسيس شرکت سرمايهگذاري ساينوويشن ونچرز، ميلياردها دلار در استارتآپهاي هوش مصنوعي چين سرمايهگذاري کرد. کتابش ابرقدرتهاي هوش مصنوعي (2018) تصويري روشن از رقابت چين و آمريکا ترسيم کرد و به يکي از پرفروشترين آثار حوزه فناوري بدل شد.
لي در اين کتاب نوشت: «چين نه فقط به خاطر دولت مرکزي، بلکه به خاطر فرهنگ کار بيامان و عطش شديد مردم براي پيشرفت، در حال تبديل شدن به ابرقدرت هوش مصنوعي است. آمريکا استعدادهاي پژوهشي دارد، اما چين ميداند چگونه اين استعدادها را به محصول و بازار تبديل کند.»
کايفو لي بارها گفته است که بازگشت او انتخابي آگاهانه براي «ساختن چيزي در سرزمين مادري» بوده است. با اين حال، بسياري از ناظران غربي نگراناند که نفوذ او در سرمايهگذاريهاي فناوري چين، بهطور غيرمستقيم به ارتش و پروژههاي امنيتي ياري رسانده باشد.
لي در مصاحبهاي با فايننشال تايمز اين نگرانيها را رد کرد و گفت: «من يک سرمايهگذار و کارآفرين هستم، نه سياستمدار. آنچه برايم مهم است، ساختن آيندهاي با تکنولوژي است، نه ميدانهاي جنگ.»
فيفي لي: دانشمند ميان دو وفاداري
نام فيفي لي نيز سالهاست با هوش مصنوعي گره خورده. او همان کسي است که با پروژه ايمِجنِت در دانشگاه استنفورد، انقلاب يادگيري عميق را ممکن کرد. بدون بانک داده تصويري عظيمي که او و تيمش در سال 2009 ساختند، هيچکدام از جهشهاي بعدي در تشخيص تصوير و بينايي ماشين رخ نميداد.
لي در سال 1976 در پکن به دنيا آمد، در 16سالگي به آمريکا مهاجرت کرد و بعدها به يکي از مهمترين چهرههاي علمي دره سيليکون بدل شد. اما سرگذشت او، بيش از يک داستان موفقيت فردي است؛ او نماد کشاکش سياسي و فرهنگي ميان دو قدرت جهاني شد.
در سال 2017، وقتي فيفي لي بهعنوان مدير علمي «گوگل کلاود هوش مصنوعي» منصوب شد، رسانههاي آمريکايي اين انتخاب را «نمادين» دانستند: يک زن، مهاجر چيني، و در عين حال رهبر يکي از مهمترين پروژههاي فناوري جهان. اما همين ترکيب، او را در معرض حملات قرار داد. برخي سياستمداران محافظهکار در آمريکا او را به «نزديکي بيش از حد با چين» متهم کردند.
در يکي از مقالات نيويورک تايمز آمده بود که جلسات او با هيئتهاي علمي چيني زير ذرهبين دستگاههاي امنيتي قرار گرفت. او خودش در مصاحبهاي با وال استريت ژورنال پاسخ داد: «من يک دانشمندم. من براي ساختن پلي ميان فرهنگها و کشورها کار ميکنم، نه براي سياست.»
اما فشارها ادامه يافت. او در سال 2018 از گوگل کنارهگيري کرد و به استنفورد بازگشت تا دوباره به تحقيقات آکادميک بپردازد. در همان زمان، کتابي درباره او منتشر شد که فيفي لي را «نماد دوران خطرناک» خواند: دانشمندي که همزمان ميتواند قهرمان ملي و مظنون امنيتي باشد.
در سالهاي اخير، لي بيش از پيش وارد عرصه عمومي شده. او کتاب خاطراتش با عنوان جهانهايي که ميبينم را منتشر کرد و در آن نوشت: «من هميشه بين دو جهان ايستادهام: دختري مهاجر از چين، و دانشمندي در آمريکا. اين دو هويت را نميتوان از هم جدا کرد، همانطور که نميتوان علم را از بشريت جدا
کرد.»
لي امروز يکي از مدافعان سرسخت اخلاق در هوش مصنوعي است. او در سخنرانيهاي متعدد تأکيد کرده که رقابت ميان کشورها نبايد باعث فراموشي «کرامت انساني» شود. اما همين نگاه انساني، در فضايي که علم و سياست بههم گره خوردهاند، بيش از هميشه سياسي به نظر ميرسد.
نبردي فراتر از مرزها
اگر داستان سونگچون ژو، يان نينگ، يان ليکان، کايفو لي و فيفي لي را کنار هم بگذاريم، تصوير بزرگتري شکل ميگيرد: جهاني که در آن مغزها به اندازه نفت يا اورانيوم ارزشمندند.
در اين جهان، چين ميلياردها دلار خرج ميکند تا استعدادها را بازگرداند، آمريکا قوانين مهاجرتياش را با وسواس تنظيم ميکند تا بهترينها را جذب کند، و اروپا با تأسيس مراکز جديد تحقيقاتي ميکوشد در اين ميدان عقب نماند.
هر مهاجرت يک «رخداد ژئوپوليتيک» ميشود. بازگشت يان نينگ به چين، تيتر رسانههاي دولتي را پر ميکند. ماندن يان ليکان در آمريکا، بهعنوان تضميني براي رهبري فناوري تعبير ميشود. سرمايهگذاريهاي کايفو لي، آينده اقتصادي چين را تغيير ميدهد. و زندگي فيفي لي، به ميدان نبردي نمادين براي هويت و امنيت ملي بدل ميشود.
اما در لايه عميقتر، اين داستانها يادآور اين واقعيتاند که علم هميشه بيطرف نيست. دانشمندان، چه بخواهند چه نه، در ميدان سياست جهاني قرار ميگيرند. انتخابهاي شخصيشان به سرفصلهاي خبري بدل ميشود و سرنوشتشان فراتر از آزمايشگاهها معنا پيدا ميکند.
امروز، در ميانه قرن بيستويکم، نبرد براي مغزها تعيين خواهد کرد کدام کشورها در هوش مصنوعي پيشتاز ميشوند. اما فراتر از آن، اين نبرد سرنوشت خود دانشمندان را هم شکل ميدهد: آنها که ميان دو جهان، ميان دو وفاداري، ميان علم و سياست سرگرداناند.
و شايد همانطور که فيفي لي گفته است، پرسش اصلي نه اين باشد که «کدام کشور ميبرد»، بلکه اينکه: «آيا ما ميتوانيم علم را ابزاري براي ساختن جهاني مشترک کنيم، يا آن را به ميدان جنگي براي قدرتهاي جهاني تقليل خواهيم داد؟»
منابع
https://hai.stanford.edu/ai-index/2024-ai-index-report
https://www.theverge.com/2017/9/4/16251226/russia-ai-putin-rule-the-world
https://chinatalenttracker.cset.tech/
https://www.hsgac.senate.gov/subcommittees/investigations/library/files/majority-and-minority-staff-report_-threats-to-the-us-research-enterprise-chinas-talent-recruitment-plans/
https://www.reuters.com/business/sam-altman-says-meta-offered-100-million-bonuses-openai-employees-2025-06-18/
https://digital-strategy.ec.europa.eu/en/policies/regulatory-framework-ai
https://www.theguardian.com/news/ng-interactive/2025/sep/16/song-chun-zhu-why-one-of-the-worlds-most-brilliant-ai-scientists-left-the-us-for-china?utm_source=chatgpt.com
اظهار نظر 0
روزنامه به دیدگاه شما نیازمند است،از نظراتتون روی موضوعات پیشوازی خواهیم کرد.