شعر از مهدي رستمي
اي جلوه جمال تو را مظهر ، آفتاب
وي پيش روي ماه تو چون اختر آفتاب
در بارگاه عرشپناه تو بودهاند :
انجم غلام و مه خدم و نوکر آفتاب
با پرتو شعاع زند بوسه ياعلي
بر هر کجا که پاي نهد قنبر ، آفتاب
پيش از سپيدهدم که براي دريدن
ستر سياه شب بکشد خنجر آفتاب
با شوق کسب فيض نهد بر مزار تو
همچون گداي خانهبهدوشي سر آفتاب
هين ، مهچه درفش تو را بنده ، ماهتاب
هان، شمسه ضريح تو را چاکر ، آفتاب
پروانهوش به دور تو گردند روز و شب
مريخ ، زهره ، ماه ، زحل ، احور ، آفتاب
هان اي فلک! بگرد به دور سرش ، که گشت
روز الست دور سر «حيدر» آفتاب
ماها! غبار پاي تو با صدهزار ناز
بالله سزد که فخر فروشد بر آفتاب
والله رواست باج ستاند ز مافلک
بر آن غبار سر بگذارد گر آفتاب
تا مهر و ماه آينهگردان روي توست
خوشطالع است ماه و بلنداختر آفتاب
بر گنبد مشعشع تو از فراز چرخ
با چشم نيمباز تماشاگر آفتاب
مه جانشين مهر بود، ها ، نه شبپرک
تو ماه برج ديني و پيغمبر ، آفتاب
‹عمر›ي دويد تا که فلاني شود ، «علي»
گو: اي فلان!، تو ذرهاي و «حيدر» ، آفتاب
در پيش دوست دست گدائي گشوده است
گاه از رواق و پنجره، گاه از در آفتاب
از مهر توست جلوه اشعار «رستمي»
اي جلوه جمال تو را مظهر آفتاب
اظهار نظر 0
روزنامه به دیدگاه شما نیازمند است،از نظراتتون روی موضوعات پیشوازی خواهیم کرد.