شعر از علي شهودي
اي عاشقان لحظه ديدار مرحبا
واي فاتحان عرصه پيکار مرحبا
از سيم خاردار هوس درگذشتهايد
تا گشته ايد لايق ديدار مرحبا
نگذاشتيد يک وجب از خاک اين ديار
افتد به چنگ دشمن خونخوار مرحبا
از بس که خونتان همه جا نقش بسته است
آيد به گوش از در و ديوار مرحبا
هر کس که ديد همتتان را ستود و گفت
يک بار نه، دو بار نه، صدبار مرحبا
چون ديد استقامتتان را لب ارس
ناگاه گفت خصم ستمکار مرحبا
پايي به پاي کوه نداريد اگر رويد
با سر به اوج قله ايثار مرحبا
اي مادران داغ پسر ديده، آفرين
بر اين همه تحمل بسيار مرحبا
از بهر پاس خاک وطن از نگاه غير
اي ديده هاي نافذ و بيدار مرحبا
شبهاي پر ستارة تبريز روشن است
اينک از آن تلالو انوار مرحبا
اروند شاهد است که چون درگذشته ايد
از موج حادثات سبکبار مرحبا
اي دست هاي بسته به زنجير امتحان
افراشتيد پرچم کردار مرحبا
اي خاکيان خفته در آغوش آسمان
روشنگران صحن شب تار مرحبا
آتشفشان شديد که در روز معرکه
بستيد خصم خيره به رگبار مرحبا
از سنگر نگاه پر از مهرتان سحر
مي گردد آفتاب پديدار مرحبا
پرچم به اوج قله فتح و ظفر زديد
اي رهروان حيدر کرار مرحبا
اظهار نظر 0
روزنامه به دیدگاه شما نیازمند است،از نظراتتون روی موضوعات پیشوازی خواهیم کرد.