شعر از فاطمه عارفنژاد
شب عيد است اما چهرهاي از اشک، تر دارد
شب غمهاي بيپايان عالم کي سحر دارد؟
شب عيد است اما داغ، آذين بسته دلها را
که ميهن کوچهکوچه زخمهايي شعلهور دارد
تماشا کن! چه غوغايي شده، باغ هميشهسبز
همه سرخ است از بس لاله خونينجگر دارد
ولي تا قله رفتن مرد ميخواهد، چه باکي هست؟
اگر اين راهِ ناپيموده يک دنيا خطر دارد
همين بس که شهيدان را حسين آغوش وا کرده
همين بس که علي رنج يتيمان را خبر دارد
بگو جاي مدارا نيست با گردنکشان هرگز
اگر اين کاروان از هفتخان قصد گذر دارد
بگو تبريکها را ميشود با فتح خيبر گفت
بگو هرکس غديري آمده، شمشير بردارد
دعا کن انتقام سخت را -نزديک و کوبنده-
دعاي قلبهاي سوخته، بيشک اثر دارد
اظهار نظر 0
روزنامه به دیدگاه شما نیازمند است،از نظراتتون روی موضوعات پیشوازی خواهیم کرد.