سيد حسن حسيني، شاعر نامآشناي انقلاب و از چهرههاي مؤثر شعر متعهد، در يکي از گفتوگوهايش در زمان حياتش، به خاطراتي از روزهاي نخستين انقلاب اسلامي پرداخته است؛ خاطراتي که تصويري زنده از حضور نسل شاعر آن دوران در متن رويدادهاي تاريخي ارائه ميدهد. در ميان اين روايتها، يادي از قيصر امينپور آمده است؛ جواني شاعر و پرشور که در جريان تسخير لانه جاسوسي آمريکا نيز حضوري فعال داشت.
اين خاطره نخستينبار در ويژهنامه نشريه «راه» منتشر شد؛ يادداشتي که بار ديگر پيوند شعر و تعهد را در رفتار و باور شاعران انقلاب به نمايش ميگذارد.
سيد حسن حسيني در آن گفتوگو ميگويد:
« قيصر جزو بچههاي به اصطلاح لانه است؛ از طلايهداراني که لانه جاسوسي را فتح کردند.
اگرچه اين روزها از اين چيزها صحبت کردن خيلي ارزش نيست و ممکن است پرونده بشود. حالا من ميدانم که در دو سه هفته اولي که لانه جاسوسي را گرفته بودند، قيصر بيانيه دانشجويان پيرو خط امام را ويرايش ادبي ميکرد. خودش هم پرشور و حال بر روي ديوار لانه جاسوسي شعر ميخواند. يادم هست که با بلوز يقهاسکي سفيد روي ديوار لانه جاسوسي در حال خواندن شعر يا بيانيه بود...»
اين روايت کوتاه اما پرمعنا، نشاني از روحيه آرمانگرايي و آزاديخواهي قيصر امينپور دارد؛ روحيهاي که نهتنها در ميدان عمل بلکه در جان شعر او نيز تداوم يافت. در بسياري از سرودههايش، بهويژه در سالهاي پاياني عمر، ميتوان همان صداقت و ايستادگي را ديد؛ شاعري که باور داشت هنر و ايمان نبايد در برابر هيچ قدرتي به معامله گذاشته شود.
او در يکي از واپسين اشعارش با عنوان «سرمايه دل» چنين ميسرايد:
اين حنجره اين باغ صدا را نفروشيد
اين پنجره اين خاطرهها را نفروشيد
در شهر شما باري اگر عشق فروشي است
هم غيرت آبادي ما را نفروشيد
تنها، بهخدا، دلخوشي ما به دل ماست
صندوقچه راز خدا را نفروشيد
سرمايه دل نيست بجز آه و بجز اشک
پس دستکم اين آب و هوا را نفروشيد
در دست خدا آيينه اي جز دل ما نيست
آيينه شماييد شما را نفروشيد
در پله پرواز بجز کرم نلولد
پروانه پرواز رها را نفروشيد
يک عمر دويديم و لب چشمه رسيديم
اين هروله سعي و صفا را نفروشيد
دور از نظر ماست اگر منزل اين راه
اين منظره دورنما را نفروشيد
اظهار نظر 0
روزنامه به دیدگاه شما نیازمند است،از نظراتتون روی موضوعات پیشوازی خواهیم کرد.