اظهار نظر 0

روزنامه به دیدگاه شما نیازمند است،از نظراتتون روی موضوعات پیشوازی خواهیم کرد.

  • برگزیده خوانندگان
  • همه
مرتب کردن بر اساس : قدیمی تر

سيره امام جعفر صادق عليه السلام

- بخش اول

کار و تلاش و دستگيرى از مستمندان

سيره امام جعفر صادق عليه السلام

امام صادق(ع) نه تنها ديگران را دعوت به کار و تلاش مى‏کرد، بلکه‏خود نيز با وجود مجالس درس و مناظرات و... در روزهاى داغ‏تابستان، در مزرعه‏اش کار مى‏کرد. يکى از ياران حضرت مى‏گويد: آن‏ حضرت را در باغش ديدم، پيراهن زبر و خشن برتن و بيل در دست،باغ را آبيارى مى‏کرد و عرق از سر و صورتش مى‏ريخت، گفتم: اجازه‏دهيد من کار کنم. فرمود: من کسى را دارم که اين کارها رابکندولى دوست دارم مرد در راه به دست آوردن روزى حلال از گرمى آفتاب‏آزار ببيند و خداوند ببيند که من در پى روزى حلال هستم.[1]

حضرت در تجارت نيز چنين بود و بر رضايت‏خداوند تاکيد داشت.لذا وقتى کار پرداز او که با سرمايه امام براى تجارت به مصررفت و با سودى کلان برگشت، امام از او پرسيد: اين همه سود راچگونه به دست آورده‏اى؟ او گفت: چون مردم نيازمند کالاى مابودند، ماهم به قيمت گزاف فروختيم. امام فرمود: سبحان الله! عليه مسلمانان هم‏پيمان شديد که کالايتان را جز در برابر هردينار سرمايه يک دينار سود نفروشيد! امام اصل سرمايه را برداشت و سودش را نپذيرفت و فرمود: اى مصادف! چکاچک شمشيرها ازکسب روزى حلال آسانتر است.  [2]

حقيقت اين است که امام(ع) درنهايت علاقه به کار و تلاش، هرگزفريفته درخشش درهم و دينار نمى‏شد و مى‏دانست که بهترين کار ازنظر خداوند تقسيم دارايى خود با نيازمندان است، حقيقتى که ماهرگز از عمق جان بدان ايمان عملى نداشته و نداريم. امام خوددرباره باغش مى‏فرمود: وقتى خرماها مى‏رسد، مى‏گويم ديوارها رابشکافند تا مردم وارد شوند و بخورند. همچنين مى‏گويم ده ظرف‏خرما که بر سرهريک ده نفر بتوانند بنشينند، آماده سازند تاوقتى ده نفر خوردند، ده نفر ديگر بيايند و هريک، يک مد خرمابخورند. آن‏گاه مى‏خواهم براى تمام همسايگان باغ (پيرمرد، پيرزن،مريض، کودک و هرکس ديگر که توان آمدن به باغ را نداشته،) يک مدخرما ببرند. پس مزد باغبان و کارگران و... را مى‏دهم و باقى‏مانده محصول را به مدينه آورده بين نيازمندان تقسيم مى‏کنم ودست آخر از محصول چهار هزار دينارى، چهارصد درهم برايم‏مى‏ماند.[3]

 

2- ساده زيستى و همرنگى با مردم

امام همانند مردم معمولى لباس مى‏پوشيد و در زندگى رعايت اقتصادرا مى‏کرد. مى‏فرمود: بهترين لباس در هرزمان، لباس معمول همان‏زمان است. لذا [4]   گاه لباس نو و گاه لباس وصله دار برتن‏مى‏کرد. لذا وقتى سفيان ثورى به وى اعتراض مى‏کرد که: پدرت على‏لباسى چنين گرانبهاى نمى‏پوشيد، فرمود: زمان على(ع) زمان فقر واکنون زمان غنا و فراوانى است و پوشيدن آن لباس در اين زمان،لباس شهرت است و حرام... پس آستين خود را بالا زد و لباس زير راکه خشن بود، نشان داد و فرمود: لباس زير را براى خدا و لباس نورا براى شما پوشيده‏ام.[5] 

با اين همه حضرت همگام و همسان با مردم بود و اجازه نمى‏داد،امتيازى براى وى و خانواده‏اش در نظر گرفته شود. و اين ويژگى‏هنگام بروز بحران‏هاى اقتصادى و اجتماعى بيشتر بروز مى‏يافت. ازجمله در سالى که گندم در مدينه ناياب شد، دستور داد گندم‏هاى‏موجود در خانه را بفروشند و از همان، نان مخلوط از آرد جو وگندم که خوراک بقيه مردم بود، تهيه کنند و فرمود: «فان الله‏يعلم انى واجدان اطعمهم الحنطه على وجهها ولکنى‏احب ان يرانى‏الله قد احسنت تقدير المعيشه  .

خدا مى‏داند که مى‏توانم به بهترين صورت نان گندم خانواده‏ام راتهيه کنم اما دوست دارم خداوند مرا در حال برنامه ريزى صحيح‏زندگى ببيند.

 

3- شجاعت

4- همزيستى و مدارا با مسلمانان

امام صادق(ع) شيعيان را به همزيستى با اهل سنت دعوت مى‏کرد تابه اين طريق هم شيعيان از جامعه اکثريت منزوى نشوند و هم بتوان‏احکام و اصول شيعى را با ملاطفت‏به آنان منتقل کرد. از اين روى‏در مدار حق با مسامحه با آنان رفتار مى‏شد، اما اين سهل گرفتن‏هرگز به معناى زيرپاى گذاشتن اصول نبود و آن جا که مسئله اصولى‏در ميان بود، حضرت هرگز تسليم نمى‏شد. از جمله در يکى از سفرها،امام صادق(ع) به حيره (ميان کوفه و بصره) آمد. در آن‏جا منصوردوانيقى به خاطر ختنه فرزندش جمعى را به مهمانى دعوت کرده بود.

امام نيز ناگزير در آن مجلس حاضر شد. وقتى که سفره غذاانداختند، هنگام صرف غذا، يکى از حاضران آب خواست ولى به جاى‏آن، شراب آوردند، وقتى ظرف شراب را به او دادند، امام بى‏درنگ‏برخاست و مجلس را ترک کرد و فرمود: رسول خدا(ص) فرمود: «ملعون‏من‏جلس على مائده يشرب عليها الخمر[6].»

ملعون است کسى که درکنار سفره‏اى بنشيند که در آن سفره شراب‏نوشيده شود.

امام حتى در مجالس عمومى خليفه نيز حاضر نمى‏شد- زيرا حکومت راغاصب مى‏دانست و حاضر نبود با پاى خود بدان جا برود، زيرا بااين کار از ناحق بودن آنان، چشم پوشى مى‏شد و تنها زمانى که‏اجبار بود به خاطر مصالح اهم به آن‏جا مى‏رفت- لذا منصور ضمن‏نامه‏اى به وى نوشت: چرا تو به اطراف ما مانند ساير مردم‏نمى‏آيى؟ امام در پاسخ نوشت: نزد ما چيزى نيست که به خاطر آن ازتو بترسيم و بياييم، نزد تو در مورد آخرتت چيزى نيست که به آن‏اميدوار باشيم. تو نعمتى ندارى که بياييم و به خاطر آن به توتبريک بگوييم و آنچه که اکنون دارى آن را بلا و عذاب نمى‏دانى تابياييم و تسليت‏بگوييم. منصور نوشت: بيا تا ما را نصيحت کنى.

امام نيز نوشت: کسى که آخرت را بخواهد، با تو همنشين نمى‏شود وکسى که دنيا را بخواهد، به خاطر دنياى خود تو را نصيحت‏نمى‏کند.[7]

 

5- علم امام صادق(ع) و اقدامات وى

آنچه به دوره امامت‏حضرت امام صادق(ع) ويژگى خاصى بخشيده،استفاده از علم بى‏کران امامت، تربيت دانش طلبان و بنيان گذارى‏فکرى و علمى مذهب تشيع است. در اين باره چهار موضوع قابل توجه‏است:

الف- دانش امام.

ب- ويژگى‏هاى عصر آن حضرت که منجر به حرکت علمى و پايه ريزى‏نهضت علمى شد.

ج- اولويت‏ها در نهضت علمى.

د- شيوه‏ها و اهداف و نتايج اين نهضت علمى.

 

الف- دانش امام

شيخ مفيد مى‏نويسد: آن قدر مردم از دانش حضرت نقل کرده‏اند که به‏تمام شهرها منتشر شده و کران تا کران جهان را فرا گرفته است واز احدى از علماى اهل‏بيت عليهم السلام اين مقدار احاديث نقل‏نشده است‏به اين اندازه که از آن حضرت نقل شده. اصحاب حديث،راويان آن حضرت را با اختلاف آرا و مذاهبشان گردآورده و عددشان‏به چهار هزارتن رسيده و آن قدر نشانه‏هاى آشکار بر امامت آن‏حضرت ظاهر شده که دلها را روشن و زبان مخالفان را از ايرادشبهه لال کرده است.[8]

سيد مؤمن شافعى نيز مى‏نويسد: مناقب آن حضرت بسيار است تا آن‏جاکه شمارشگر حساب ناتوان است از آن.[9]

ابوحنيفه مى‏گفت: من هرگز فقيه‏تر از جعفربن محمد نديده‏ام و اوحتما داناترين امت اسلامى است.[10]

حسن بن زياد مى‏گويد: از ابوحنيفه پرسيدم: به نظر تو چه کسى درفقه سرآمد است؟ گفت: جعفربن محمد. روزى منصور دوانيقى به من‏گفت: مردم توجه زيادى به جعفربن محمد پيدا کرده‏اند و سيل جمعيت‏به سوى او سرازير شده است. پرسشهايى دشوار آماده کن و پاسخ‏هايش‏را بخواه تا او از چشم مسلمانان بيفتد. من چهل مسئله دشوارآماده کردم. هنگامى که وارد مجلس شدم، ديدم امام در سمت راست‏منصور نشسته است. سلام کردم و نشستم. منصور از من خواست‏سوالاتم‏را بپرسم. من يک يک سؤال مى‏کردم و حضرت در جواب مى‏فرمود: درمورد اين مسئله، نظر شما چنين و اهل‏مدينه چنان است و فتواى خودرا نيز مى‏گفتند که گاه موافق و گاه مخالف ما بود.[11]

 

ب- ويژگى‏هاى عصر آن حضرت

عصر امام صادق(ع) همزمان با دو حکومت‏مروانى و عباسى بود که‏انواع تضييق‏ها و فشارها بر آن حضرت وارد مى‏شد، بارها او رابدون آن که جرمى مرتکب شود، به تبعيد مى‏بردند. ازجمله يکبار به‏همراه پدرش به شام و بار ديگر در عصر عباسى به عراق رفت. يکباردر زمان سفاح به حيره و چند بار در زمان منصور به حيره، کوفه وبغداد رفت.

با اين بيان، اين تحليل که حکومت‏گران به دليل نزاع‏هاى خود،فرصت آزار امام را نداشتند و حضرت در يک فضاى آرام به تاسيس‏نهضت علمى پرداخت، به صورت مطلق پذيرفتنى نيست، بلکه امام باوجود آزارهاى موسمى اموى و عباسى از هرنوع فرصتى استفاده مى‏کردتا نهضت علمى خود را به راه اندازد و دليل عمده رويکرد حضرت،بسته بودن راه‏هاى ديگر بود. چنان چه امام از ناچارى عمدا رو به‏تقيه مى‏آورد. زيرا خلفا در صدد بودند با کوچکترين بهانه‏اى حضرت‏را از سر راه خود بردارند. لذا منصور مى‏گفت: «هذا الشجى معترض‏فى الحلق‏» جعفربن محمد مثل استخوانى در گلو است که نه مى‏توان‏فرو برد و نه مى‏توان بيرون افکند. برهمين اساس خلفا در صددبودند ولو به صورت توطئه، حضرت را گرفتار و در نهايت‏شهيدکنند.

حضرت امام جعفر صادق (ع) در سال 114 هجري قمري به امامت رسيد و در دوران امامت خود از خلفاي بنياميه با هشامبنعبدالملک، وليدبنزيد، يزيدبنوليد، ابراهيمبنوليد و مروان حمار و از خلفاي بنيعباس با ابوالعباس سفاح و منصور دوانيقي معاصر بود. مدت نزديک به يک قرن اسلام و مسلمانان بازيچه اغراض سلطهجويان بنياميه بودند، ناسزا گفتن به حضرت علي (ع) در سرلوحه برنامههايشان و فاجعه خونين کربلا و شهادت امام حسين (ع)، اوج جنايات آنها بود. همچنين بسياري از بزرگان شيعه و علويان به جرم هواخواهي اهلبيت (ع) به شهادت رسيدند، يا سالها در سياهچالهاي مخوف زنداني شدند.

جنايات هولناک بنياميه و نيز عواملي همچون مبارزهها و روشنگريهاي امامان، فشار اقتصادي در اثر مالياتهاي سنگين و ناديده گرفتهشدن غير عرب در نظام حکومتي بنياميه، موجب قيام مسلمانان عراق، خراسان و شمال آفريقا عليه خاندان بنياميه شد و به حکومت يک قرن ظلم و جنايات آنان خاتمه داد.

شورشها و قيامها، که با شعار خونخواهي شهداي کربلا، مردم را گرد خود جمع کرده و عليه امويان به شورش و قيام واداشته بودند، پس از سرنگوني بنياميه، به جاي آن که حکومت را به شايستهترين فرد، امام صادق (ع) واگذارند، خود بر اريکهي قدرت تکيه زدند و به محض به دست گرفتن قدرت، مانند ستمگران گذشته، براي حفظ سلطنت خود، بر امام صادق (ع) و يارانش سخت گرفتند. آنها کوشيدند جامعه را از خاندان نبوت دور بدارند، تا مبادا حکومتي را که به نام دودمان پيامبر و با تظاهر به اسلام به چنگ آوردهاند، از دست بدهند، سفاح نخستين خليفه عباسي، مدت چهار سال و منصور دوانيقي دومين خليفه، بيست و دو سال -يعني تا ده سال پس از شهادت امام صادق (ع)- قدرت را در دست داشتند.

پي نوشت:

[1] بحارالانوار، ج‏47، ص‏56.

[2] بحارالانوار، ج‏47،  ص‏59 «سبحان الله تحلفون على قوم الا تبيعونهم الابربح الدينار دينارا... ثم قال: يا مصادف! مجالده‏السيوف اهون‏من طلب الحلال.»

[3] وسايل الشيعه، ج‏16، ص 488.

[4] بحارالانوار، ج‏47، ص 54.

[5]- اعيان الشيعه، ج 1، ص 660

[6] فروع کافى، ج‏6، ص 268.

[7] - مستدرک الوسايل، ج 2، ص 438.

[8] 1- ارشاد مفيد، ص 254.

[9] منتهى الامال، ج 2، ص‏139.

[10] الامام الصادق و ابوزهره، ص 224 جامع المسانيد، ص 222.

[11] منتهى الامال، ج 2، ص 140.

 

اطلاعاتی برای نمایش وجود ندارد.