پاسخ نيروهاي دفاعي جمهوري اسلامي ايران به حمله ظالمانه آمريکا به مراکز هستهاي صلح آميز جمهوري اسلامي ايران در عمليات بشارت فتح که با اعلام قبلي و با هدف مشخص به منطقه العديده قطر که سرفرماندهي مراکز نظامي آمريکا در منطقه محسوب ميشود، صورت گرفت،
يک ضرورت قطعي در نظامات متقابل دفاعي بود که در حمايت از استقلال کشور و به منظور تامين امنيت مردم انجام شد و بطور حتم پيامدهاي مبارکي را در تامين امنيت براي همه کشورهاي منطقه و در يک استوا بزرگتر موجب تقويت امنيت جهاني خواهد شد. اين اقدام جنبه بازدارندگي از ادامه روحيه سلطه گري و زورگويي آمريکا نسبت به ايران نيز دارد. آمريکا و اسرائيل تبديل به غده سرطاني در پيکره جامعه بشري شدهاند که دقيقا از خصيصه هاي يک سرطان بدخيم برخوردارند.
سرطان بدخيم برخلاف سرطان هاي خوشخيم که معمولا در يک محل باقي ميمانند، از طريق خون يا سيستم لنفاوي به سرعت به ساير بخش هاي بدن سرايت مي کند. خصيصه هاي سرطلان بدخيم، رشد غير قابل کنترل سلولها، رفتار تهاجمي که موجب نفوذ به بافت هاي اطراف و پخش شدن فراگير به ساير نقاط بدن و از همه مهمتر پاسخ ندادن به سازوکارهاي دفاعي بدن که ناشي از عدم توانائي شناسائي و مقابله با سلول هاي آلوده است. رشد غده هاي آلوده نظام سلطه به پيکره جامعه بشري موجب اختلال در نظام عدالت و امنيت در جهان شده است و دائما سرايت هاي زورگويانه بيشتري را تحميل مي کند.
حمله ظالمانه اول تيرماه به مراکز صلح آميز هستهاي جمهوري اسلامي ايران، اولين اقدام متجاوزانه آمريکا نيست و آخرين آن هم نخواهد بود.
نيرنگ دولت مردان آمريکا در بيش از سه قرن گذاشته منشاء تبعيض، ظلم، آزار و کشتار ديگران به قيمت کسب ثروت، قدرت و سرزمين بوده است.
46 رئيس جمهورآمريکا که عليرغم اينکه بسياري از آنها حقوق دان (لينکن، کلينتون، نيکسون و ابوما) و متخصص در روابط بين الملل (توماس جفرسون، جان آدامز و جيمز مونرو) بوده اند و گروهي تاجر (هربرت هوور و دونالد ترامپ) و نظامي (آيزنهاور، اوليس گرانت و جورج واشنگتن)، ولي در عمل وجه مشترک آنها تلاش در مسير جنگ و نفرت نسبت به ساير ملت هاي بوده است.
حمله به سرمايه انرژي هستهاي صلح آميز که کاربردهاي گسترده در توليد برق، پزشکي هسته اي در تشخيص بيماري و درمان سرطلان و کاربردهاي صنعتي در حوزه پرتونگاري، کنترل کيفيت در سنجش ضخامت و چگالي و يکنواختي مواد و رديباي آلودگي دارد، حمله به علم و دانش و انباشت سرمايه علمي و از همه مهمتر حمله به استقلال و هويت تمدني ايران بود. اين حمله نظامي فاقد مشروعيت حقوقي در نظامات حقوق بين الملل و نقض آشکار همه نظامات بين المللي است.
جمهوري اسلامي ايران همواره بر حق مسلم خود در استفاده صلحآميز از انرژي هستهاي تاکيد داشته و فعاليتهايهستهاي آن تحت نظارت دقيق آژانس بين المللي انرژي اتمي (IAEA) و در چارچوب معاهده منع گسترش سلاح هاي هسته اي (NPT) انجام شده است.
بر اين اساس حمله نظامي به تاسيسات هستهاي هر کشور از جمله جمهوري اسلامي ايران غير قانوني است و نقض منشور ملل متحد (بخصوص مواد 2 و 51) که استفاده از نيروي نظامي را جز در موارد دفاع مشروع يا با مجوز شوراي امنيت ممنوع مي کند و همچنين نقض حقوق بين الملل بشردوستانه (قوانين حاکم بر جنگ) که حمله به تأسيسات هسته اي را به دليل خطرات فاجعه بار زيست محيطي ممنوع مي کند و از سوي ديگر مخالف قطعي کنوانسيون هاي بين المللي حفاظت از محيط زيست در زمان جنگ است و از همه مهمتر نقض حاکميت ملي و تماميت ارضي ايران و نقض معاهده منع گسترش سلاح هاي هسته اي (NPT) که حق استفاده صلح آميز از انرژي هسته اي را براي کشورهاي عضو به رسميت مي شناسد، ميباشد.
ايالات متحده آمريکا با داشتن بيش از 5000 کلاهک اتمي که منبع فجايع بزرگ در جهان است، بدنبال متهم کردن ساير کشورها به داشتن اين منبع پليدي در جهان است. واقعيت اين است که ما با يک پديده بيمار، پارانوئيک و ديوانه مواجه هستيم. «ايالات متحده آمريکا در جنگ تأسيس شد، در جنگ گسترش يافت و در جنگ هژموني به دست آورد».
جنگ و اجحاف نسبت به ديگران در آغاز تولد آمريکا با شعار «يا با مآييد يا بايد بميريد»، يک رژيم نامبارک را به جهان تحميل کرد. آمريکا و اسرائيل غاصب در اين ماهيت مشترک هستند که هر دو با زور ، سلطه و جنگ سرزمين ديگران را اشغال کرده اند و به کشتار جمعي صاحب خانه پرداخته اند. آمريکا به معناي واقعي يک آمريکاي نيرنگ است که فاقد سياست مبتني بر عقلانيت و قدرت همراه با عدالت است. چنين نظامي مقيد به هيچ قانون و قاعدهاي نيست.
با اين نگاه هم اسرائيل و هم آمريکا به معناي واقعي يک رژيم ستمگر و زورگو هستند، در واقع رژيم به حکومتهاي غير مشروع، استبدادي و به صورت برجسته اشغالگر اتلاق مي شود که مصداق تمام عيار آن آمريکا و اسرائيل است. با اين نگاه شناخت ماهيت واقعي آمريکا يک ضرورت جدي است.
تلاش ميشود در چند گزاره نکاتي در مورد اين پديده مسئله آفرين در جهان برجسته شود:
1) آمريکاي نيرنگ منشاء اقدامات ظالمانه بر عليه مردم آمريکا و مردم جهان که با دو خصيصه استثناگرايي و جنگطلبيمتمايز ميشود: آمريکا از آغاز تا کنون يک آمريکاي نيرنگ که فاقد عقلانيت صلح و عدالت بوده، شناخته شده است.
حاکمان آمريکا از جورج واشنگتن بعنوان اولين رئيس جمهور نظامي آمريکا (1789-1791) تا رئيس جمهور چهل و ششم آمريکا يعني دونالد ترامپ (دوره دوم از ژانويه 2025 تا کنون) در دو خصلت مشترک هستند، 1) استثناء گرايي همراه با انحصارگرايي که همواره از يک سو خود را ملت ممتاز جهان و از سوي ديگر ناجي جهان ميدانند و در اين دکترين، نجات از طريق جنگ و خونريزي تامين مي شود و استثناء گراها، چون خود را از هر نوع نظم و قاعدهاي مستثني ميدانند، مسير را براي آنارشيسم در قوانين و روابط بين المللي و روابط بين کشورها و جنگ هموار ميکنند. 2) جنگ طلبي و سلطه گرايي خصيصه مشترک و دائمي سياست هاي آمريکا در آغاز شکل گيري آمريکا و در سه قرن اخير بوده است. در واقع آمريکا گرفتار يک حکمراني ديوانه وار است که طي يک قرن اخير دهها ميليون انسان را در جهان کشته است و فقط بعد از 11 سپتامبر 2001 بيش از 5/4 ميليون انسان بيگناه را به قتل رساندهاند. جنگ طلبي آمريکايي پيوند جدي با اقتصاد جنگ دارد که سهامداران اصلي آن حاکمان گذشته و حال آمريکا هستند.
2) ادعاي نجات بخشي تمدني برخواسته از استثناء گرايي دروغين آمريکا: توماس جفرسون رئيس جمهور سوم آمريکا بين سالهاي 1801 تا 1809 خود را مسئول توسعه به اصطلاح تمدن آمريکا به بوميان آمريکا که صاحب تمدن هزارهاي بودند مي دانست و اين تمدن سازي که بعدها به دموکراسي سازي جهان تغيير نام داد همواره همراه با جنگ و خونريزي و زورگويي بوده است. در دوره پنج رئيس جمهورآمريکا يعني آيزنهاور(1953-1961)، جان اف کندي1961-1963)، ليندون جانسون (1963-1969)، و همچنين ريچارد نيکسون(1969-1974) و اوايل دوره جرالد فورد (1974-1977) جنگ ويتنام صورت گرفت که منجر به کشته شد بيش از 5/3 ميليون نفر که بيش از هفتاد درصد آنها غيرنظاميان بودند، شد و اين در واقع مويد»حکمراني استثناء گرايانه و جنگطلبانه آمريکاست که در ادوار مختلف خود را نشان داده است.
3) تبعيض و نابرابري نسبت به مردم آمريکا، منعکس کننده دامنه تبعيض نسبت به همگان است: به لحاظ سياست ها و حکمراني داخلي مردم آمريکا با يک آمريکاي بيمار و در حال فروپاشي مواجه هستند. در توزيع منابع، ظالمانه ترين توزيع ها به آمريکا اختصاص دارد. بعنوان مثال در بورس 99 درصد منابع و ثروت متعلق به 1 درصد جامعه آمريکاست.
از سوي ديگر 10 درصد جامعه 70 درصد ثروت کل جمعيت را در اختيار دارند و اين فاصله تبعيض آميز يک جامعه ناراحت بزرگ درست کرده است. بدهي دولت آمريکا در سال 2025 بيش از 35 تريليون دلار که 1.3 بالاتر از کل توليد ناخالص آمريکا که حدود 29 تريليون دلار در سال 2025 بوده است، سهم دلار از ذخاير ارزي جهان در سال 1990 حدود 70 درصد بود که در سال 2025 به 58 درصد رسيده است.
شواهد زيادي براي افول و تبعيض اقتصادي در آمريکا نسبت به مردم آمريکا و جهان وجود دارد که مستلزم بيان و مجال ديگري است.
4) تمرکز آمريکا بر سلطه جهاني: مؤسسه شين هوا، انديشکده رسانه چين، گزارشي با عنوان منشأ، حقايق و خطرات هژموني نظاميايالات متحده در سال 2023 منتشر کرده است. بر اساس اين گزارش، «هژموني نظامي ايالات متحده، ستون اصلي دستيابي اينکشور به جهاني تک قطبي و نظم هژمونيک است. اقدامات سلطه جويانه ايالات متحده، مانند جنگ و مداخله نظامي در کشورهاي ديگر، جان انسان ها را از بين برده، حقوق بشر و حاکميت ديگر کشورها را زير پا گذاشته، صلح و توسعه جهاني را تضعيف کرده و مصائب و مصيبت هاي بزرگي را بر سر مردم وارد کرده است».
5) جنگ طلبي آمريکا براي کسب مقام امپراتوري جهان: مورخ آمريکايي، پل اتوود در کتاب خود با عنوان «جنگ و امپراتوري: شيوهزندگي آمريکايي» که در سال 2010 منتشر شد، اشاره مي کند که «جنگ شيوه زندگي آمريکايي است». امريکا از زمان تأسيس تاکنون، تنها 20 سال درگير جنگي نبوده و مي توان آن را «امپراتوري جنگ» دانست. همچنين جيمي کارتر، رئيسجمهوراسبق ايالات متحده، زماني از ايالات متحده به عنوان «جنگجوترينملت در تاريخ جهان» ياد کرد، افزود که «تنها 16 سال از 242 سال زندگي خود به عنوان يک ملت در صلح بوده است».
از زمان پايان جنگ سرد، ايالات متحده تقريباً در تمام درگيريها و جنگهاي بزرگ در خاورميانه و مناطق اطراف آن شرکت داشته است.
آمارهاي مجله مؤسسه اسميتسونين ايالات متحده نشان مي دهد که از سال 2001، جنگ ها و عمليات نظامي که توسط ايالات متحده به اسم «ضد تروريسم» آغاز شده است، حدود 40 درصد از کشورهايروي کره زمين را پوشش مي دهد.
ايالات متحده نه تنها متحدان خودرا براي راه اندازي جنگ خليج (1990-1991)، جنگ افغانستان(2001-2021)، جنگ عراق (2003-2011) و غيره گرد هم آورد، بلکه عميقاً درگير جنگ ليبي و جنگ سوريه بود. همچنين بر اساس گزارش دانشگاه تافتز با عنوان «معرفي پروژه مداخله نظامي: مجموعه داده هاي جديد در مورد مداخلات نظامي ايالات متحده، 1776-2019»، ايالات متحده تقريباً 400 مداخله نظامي در سطح جهانيبين اين سال ها انجام داد که 34 درصد آن در آمريکاي لاتين و کارائيب بود؛ 23 درصد در شرق آسيا و اقيانوسيه؛ 14 درصد در خاورميانه و شمال آفريقا؛ و 13 درصد در اروپا و آسياي مرکزي.جنگهاي سرخپوستان آمريکا مستقيماً ميليونها بوميان آمريکارا نابود کرد؛ جنگ فيليپين و آمريکا باعث مرگ 200000 تا 1 ميليون فيليپيني شد؛ جنگ کره منجر به مرگ بيش از 3 ميليون غيرنظامي شد؛ و جنگ ويتنام منجر به مرگ 2 ميليون غيرنظامي شد.
6) جنگ بر عليه افغانستان به بهانه مشارکت بن لادن غير افغان در ماجراي انفجار ساختماهاي دوقلو در 11 سپتامبر: بين سال هاي 2001 تا 2021 آمريکا در افغانستان لشکرکشي کرد. دليل اين حضور از بين بردن القاعده به رهبري اسامه بن لادن متولد 1957در رياض عربستان بود. در ارتباط با جنگ افغانستان، «پروژههزينه هاي جنگ» در دانشگاه براون نشان مي دهد که بيش از174000 نفر به طور مستقيم در جنگ افغانستان جان باختند که بيش از 47000 نفر از آنها غيرنظامي بودند.
به گفته کميسارياي عالي پناهندگان سازمان ملل متحد، جنگ افغانستان، 2.6 ميليون افغان را مجبور به فرار به خارج از کشور و 3.5 ميليون نفر ديگر را آواره کرد.
7) راه اندازي جنگ بر عليه عراق به بهانه وجود سلاح هستهاي و کشتار جمعي شيميايي: در بعد از تجاوز و جنگ و ارعاب و تخريب مستمر منابع و راه اندازي بمب گذاري هاي وحشت آفرين مشخص شد که هيچگونه سلاح هستهاي در عراق وجود ندارد و دليل اصلي تجاوز تصاحب نفت عراق بوده است. بر اساس آمار استاتيستا، از سال 2003 تا 2021، حدود 209000 غيرنظامي عراقي در جنگ ها و درگيري هاي خشونت آميز جان خود را از دست دادند و حدود 9.2 ميليون عراقي پناهنده يا مجبور به ترک وطن خود شدند.
8) جنگ هاي نيابتي و مشارکت مستقيم و غيرمستقيم آمريکا در جنگ ها: ظهور داعش که در سوريه بعد از است هم پيمان رژيم غاصب اسرائيل و آمريکا شد، يکي از نيروهاي نيابتي آمريکا در لباس اسلامي افراطي است که منشاء هراس هاي بزرگ شد. ايالات متحده به طور گسترده در خاورميانه و جاهاي ديگر، سازمان ها و نيروهاي نيابتي خود را پرورش داده و مقادير زيادي تسليحات به فروش رسانده است. ايالات متحده عميقاً درگير جنگ در سوريهو درگيري داخلي در ليبي بوده است که باعث شده تا جنگ ها و درگيري هاي محلي تا امروز ادامه يابد.
مصطفي عبدالجليل، رئيس سابق شوراي ملي انتقالي ليبي، گفت که ناآراميهاي داخلي مداوم، منجر به کشته شدن بسياري از مردم ليبي شده است و ايالات متحده به عواقب عمليات نظامي و جنگ اهميتي نميدهد. همچنين امريکا بارها با «انقلاب رنگي» به دنبال تغيير مسير توسعه کشورهاي خاورميانه بوده است.
اين سازمان با حمايت مالي مستمر کاخ سفيد و کنگره آمريکا و با اطاعت از دستورات دولت آمريکا، انقلاب هاي رنگي را در مصر، يمن، اردن، الجزاير، سوريه، ليبي و ساير کشورها هدايت کرده اند. کولم کويين، يکي از نويسندگان کارمند فارين پاليسي، مقاله اي را در 14 ژوئيه 2022 منتشر کرد و گفت که «عمليات ايالات متحده ديگر محدود به خاورميانه نيست، بلکه دامنه جغرافيايي آن گسترش يافته است، فقط به صورت پنهاني». همچنين بر اساس برنامه اي به نام 127e، نيروهاي عمليات ويژه ايالات متحده مجاز به آموزش نيروهاي نيابتي براي انجام ماموريت هايايالات متحده در خارج از کشور هستند. از سال 2017 تا 2020، پنتاگون 23 «جنگ نيابتي» را تحت عنوان 127e در خاورميانه و منطقه آسيا و اقيانوسيه راه اندازي کرده است.
9) آمريکا تنها کشوري در جهان است که بصورت يکجانبه تحريم ميکند و براي ساير کشورها تعهد و الزام براي تحريم ايجاد ميکند: يک از مصاديق سياست هاي استثناء گرايانه و زورمدارانه آمريکا تحريم هاي يکجانبه است که مصداق جرم کيفري بر عليه ملتهاست. ايالات متحده از تحريم هاي يکجانبه عليه کشورهاي مستقل سوء استفاده کرده و باعث خسارات اقتصادي شديد و کاهش کيفيت زندگي مردم آن کشورها شده است. ايالات متحده تنها «کشور تحريم کننده» در جهان است.
بر اساس بررسي تحريم هاي خزانه داري 2021، ايالات متحده تا سال مالي 2021 بيش از 9400 تحريم اعمال کرده است.
از سال 1979، ايالات متحده تحريم هاي يک جانبه مختلفي را عليه ايران و سايرکشورها اعمال کرده است. در سال 1996، امريکا قانون تحريمهاي ايران و ليبي را صادر کرد که شرکتهاي خارجي را از سرمايهگذاري در صنعت انرژي ايران و ليبي منع کرد و از آن زمان، ايالات متحده تحريم هاي بيشتري را عليه ايران اعمال کرده است.
علاوه بر اين، پس از جنگ اول خليج فارس، ايالات متحده تحريم هاي يکجانبه اي را عليه عراق اعمال کرده که پيامدهاي شديدي را در پي داشته است. از آگوست 1990 تا مي 2003، تحريم ها 150 ميليارد دلار از درآمدهاي نفتي عراق را از دست داد و تا به امروز، درآمد سرانه سالانه عراق کمتر از سطح سال 1990 (7050 دلار) بوده است.
علاوه بر اين، تحريم ها باعث يک فاجعه انساني جدي در عراق شده است، به طوري که نرخ مرگ و ميرنوزادان 2 برابر شده و نرخ مرگ و مير کودکان زير پنج سال 7 برابر شده است.
در همين حال، سيستم هاي آموزشي، بهداشتي و تأمين اجتماعي عراق از بين رفت و نرخ باسوادي آن از 89 درصد در سال 1987 به 57 درصد در سال 1997 کاهش يافت.
در افغانستان نيز ايالات متحده پس از خروج نيروهاي خود از اين کشور در سال 2021، نه تنها تحريم هاي اقتصادي را بر افغانستان اعمال کرد، بلکه ميلياردها دلار از ذخاير ارزي بانک مرکزي افغانستان را مسدود کرد و اقتصاد افغانستان را به مرز سقوط و بدتر شدن زندگي رساند، به طوري که امروزه نزديک به نيمي از کودکان زير 5 سال در وضعيت سوء تغذيه شديد قرار دارند.
10) بي رحمي نسبت به ضروريات زندگي و حتي سلامت مردم:بخشي از رويکرد حکمراني رژيم ديوانه آمريکاست: جنگ خليج فارس که توسط ايالات متحده آغاز شد، جنگ عراق و درگيري هاي خشونت آميز متعاقب آن بسياري از زيرساخت هاي عراق را ويران کرد، ظرفيت خدمات عمومي اين کشور را به شدت کاهش داد و مردم با کمبود آب، برق و مراقبت هاي پزشکي و فقر مواجه شدند.
به عنوان مثال در بخش سلامت و بهداشت و درمان، پس از جنگ خليج فارس، سطح مراقبت هاي پزشکي در عراق به ميزان قابل توجهي کاهش يافت. در سال 1990، 97 درصد از جمعيت شهري و 71 درصد از جمعيت روستايي عراق به خدمات بهداشت عمومي دسترسي داشتند.
پس از جنگ عراق در سال 2003، حدود 20000 پزشک محلي گريختند و بسياري از امکانات پزشکي در جنگ ويران شدند. در نتيجه آسيب به نيروگاه ها و تأسيسات تصفيه آب ناشي از بمباران هاي ايالات متحده، تعداد افراد مبتلا به بيماري هاي اسهالي 4 برابر بيشتر از قبل از جنگ بود. در موصل، دومين شهر بزرگ عراق، 9 بيمارستان از 13 بيمارستانآن تخريب شد و اين شهر 1.8 ميليون نفري با 1000 تخت بيمارستاني در دسترس باقي ماند.
چگونگي مهار آمريکاي نيرنگ و سلطه
سئوال اساسي اين است که راهبرد دفاعي جمهوري اسلامي ايران در مهار آمريکاي نيرنگ و سلطه که فاقد عقلانيت صلح گرا و همچنين داراي روحيه تماميت خواهي و زورگويي است چگونه بايد باشد. در اين خصوص چهار محور را بعنوان جمعبندي برجسته ميکنم:
1) تمرکز بر سرمايه اسلام و رهبري حکيم انقلاب اسلامي:بزرگترين سرمايه جمهوري اسلامي ايران، سرمايه اسلام بعنوان يک نظام فکري است که مدل حکمراني تمدني اسلام مبتني بر آن است. اسلام سرمايه اصلي براي مواجه با نيرنگ ها زمانه و نظام سلطله آمريکا و رژيم غاصب اسرائيل است. در همين امتدا رهبري دانا، حکيم، برخوردار از انديشه و نگرش راهبردي الهي و اسلامي، فهيم و آگاه نسبت به خطرات بزرگ جهان امروز و داراي توانائي انسجام بخشي به سرمايه اجتماعي ايران عزيز، رکن اول مواجهه با تهديدات ملي، منطقهاي و جهاني با محوريت غده سرطاني رژيم غاصب اسرائيل و حکومت فاقد اعتبار اجتماعي و سياسي آمريکاست.
2) اتکاء به قدرت لايزال پرودگار و اعتماد به قدرت مردم و سرمايه يکپارچه اجتماعي ايران: به لطف خداي متعال و تدابير رهبري فراجناحي انقلاب اسلامي، نقارهاي اجتماعي ايران در شرايط بحران و تجاوز به سرزمين و تمدن بزرگ ايران، تبديل به سرمايه قدرتمند اجتماعي ايران شد. محوري ترين امري که برنامههاي چند لايه و جنگ ترکيبي و محاسباتي دشمنان ايران را خنثي کرد، همبستگي و باهم بودگي و دلداگي همه مردم عزيز ايران در مواجهه و مقابله با دشمن نيرنگ باز بود.
در ادامه اين مسير هم رمز موفقيت و خيزش جديد علم و پيشرفت ايران عزيز و تبديل شدن آن به قطب قدرت جهاني و اقتصاد پيشرفته، در امتدا باورمندي و اعتماد به ياري خداي متعال، تکيه بر همه مردم ايران بدون تفکيک هاي قومي، نژادي و سياسي است. تاکيد مي کنم، صيات از اين سرمايه بزرگ اجتماعي در اعتماد و احترام به همه مردم تامين مي شود.
3) مواجهه مقتدرانه بدون لغزش و لکنت زبان يک ضرورت قطعي است که در پرتو قدرت و اقتدار دفاعي کشور تامين مي شود: واکنش دفاعي کشور در 23 خرداد با قدرت نظامي در سطح قدرت هاي جهاني و همچنين عمليات بشارت فتح با همين نگاه صورت گرفت که نتيجه آن عقب نشيني دشمن و بالا بردن پرچم تسليم و صلح توسط دونالد ترامپ و رژيم غاصب اسرائيل شد. آمريکا سرکوب کننده بزرگي در مقابل اهل کرنش و سازگاري است و دائما بقول اهل مذاکره «درجه دما را اندازه گيري» ميکند بقول خودشان Taking the Temperature، از خاطرات ديپلمات با تجربه جورج کنان در دوران جنگ سرد (1967) که توجه به سنجش روحيه جبهه مورد تخاصم داشت تا کتاب ديپلماسي کيسنجر (1994) يا مطالعه مؤسسه بروکينگز(Brookings Institution) در گزارش «ديپلماسي آمريکا در خاورميانه(2023)، از استفادهي آمريکا از اين روش در مذاکرات برجام و يمن را بررسي کرده است بر توجه به روحيه ملت ها و دولت ها در مواجهه با طرف تخاصم تاکيد دارند.
4) مواجهه و مقابله راهبردي و خلاقانه با آمريکاي سلطه: نظام دفاعي و بازدارنده جمهوري اسلامي ايران در کناب قدرت سخت از قدرت راهبردي برخوردار است. بر مبناي دکترين اصل و بنيادين جمهوري اسلامي ايران که بر محور استقلال، آزادي، جمهوري اسلامي و همچنين دکتر استقلال گرا نه شرقي و نه غربي استوار است، هيچگونه استيلاء و سلطه و حقنه و تحميل سياسي را از ناحيه هيچ قدرتي در جهان نمي پذيرد. با اين نگاه از يک راهبرد هوشمندانه ناظر بر پرهيز از جنگ ابتدائي و تامين صلح و امنيت مسير حرکت خود را دنبال ميکند.
متاسفانه غده سرطاني و شيطان بزرگ يعني آمريکاي زياده طلب از روحيه استکبار و رفتارهاي به ظاهر ديوانهوار برخوردار است که ميزان اين نيرنگ و ديوانگي در شخصيت ترامپ بروز بيشتري دارد.
بديهي است در مقابل مستکبر بايد با اقتدار برخورد کرد و در عين حال نحوه اعمال اقتدار متکي بر رويه هاي پذيرفته شده حقوقي و راهبردهاي استراتژيک در حوزه دفاع ملي است.
هيچ چيز نبايد، بدون هدف و بدون سناريو مشخص انجام شود و همواره به مسيرهاي جايگزين و مسيرهاي چندگانه مقابله با هدف رفع سلطه و تامين امنيت مردم بايد توجه داشت. ايران قدرتمند با ظرفيت علمي وبا تکيه بر خلاقيت و نوآوري و پيشرو در عرصه هاي فناورانه و همچنين برخوردار از صنايع دفاعي برتر و همواره مبتني بر حکمت راهبردي رهبر حکيم و دورانديش انقلاب، تامين کننده اقتدار و سلامت مردم و تضعيف کننده فرسايشي و روحيه دشمن بايد صورت گيرد. رهبر حکيم انقلاب بارها روحيه استکباري آمريکا را مورد نقد قرار داده اند و بين دولت و نظام سياسي آمريکا و مردم آمريکا تمايز ايجاد کرده اند.
ايشان تصريح مي کنند: «مسئلهى آمريکا بهخاطر استکبار است، چون آمريکا يک دولت استکبارى است، چون روش [آمريکا] استکبارى است؛ ما با آمريکا بهعنوان يک مجموعه جغرافيايى يا بهعنوان يک ملّت، بهعنوان يک مجموعهى انسانى هيچ مسئلهاى نداريم، آن هم مثل بقيّهى کشورها؛ مسئلهى ما با آمريکا، مسئلهى استکبار آمريکايى است؛ مستکبرند، متکبّرند، زورگويند، زيادهطلبند ( 1393/9/6 ).
در پايان تاکيد ميشود تعامل با فرد و نهاد متعارف و متکي بر عقلانيت با رابطه با فرد يا نهاد سلطه گرا که از ماهيت شيطاني و سرطلاني برخوردار است، تفاوت راهبردي دارد.
در شرايط متعادل گفت و شنود و تصحيح ايده و حرکت به سمت همزيستي مسالمت آميز يک ضرورت است ولي در ارتباط با افراد و نهادهاي اقتدار گرا مثل آمريکاي سلطه گرا و جنگ طلب، مسئله صرفا از مسير اقناع و تعامل قابل حل نيست و زبان تفاهم از مسير اقتدار و اقدامات حکيمانه و در عين حال پيچيده، نامتقارن و چند وجهي و تعامل و اقناع در فضاي بين المللي و افکار عمومي جهان و پرهيز از انزواگرايي و بين المللي هراسي ميگذرد.
به هر حال ما تکيه به فضل و هدايت پروردگار داريم و بر عقلانيت الهي تاکيد مي کنيم که بنيان آن بر عقلانيت صلح گرا و عدالت گرا و در عين حال مقابله قدرتمند با ظالمين و متجاوزين است.
موحدين، جهان را يک جهان پيوسته به آخرت مي دانند و بر همين اساس از هرگونه ظلم و تبعيض به ديگري پرهيز مي کنند و دنيا طلبان هم چيز را خلاصه در اين جهان مي بينند و توجهي به وراء اين جهان ندارند. إِنَّ هَؤُلَاءِ يُحِبُّونَ الْعَاجِلَةَ وَيَذَرُونَ وَرَاءَهُمْ يَوْمًا ثَقِيلًا - بي ترديد اينان [که گنهکار و ناسپاس اند] دنياي زودگذر را دوست دارند و روز هولناک و سختي را که پيش رو دارند وامي گذارند. (سوره انسان - 27).
و خداوند همواره به جامعه انساني تذکرهاي هشداردهنده ناظر بر انتخاب مسير الهي بعنوان بهترين مسير زندگي بوده است. إِنَّ هَذِهِ تَذْكِرَةٌ فَمَنْ شَاءَاتَّخَذَ إِلَى رَبِّهِ سَبِيلًا - همانا اين [آيات قرآن] تذکر و هشداري است؛ پس هر کس بخواهد راهي به سوي پروردگارش [با تکيه بر اين آيات] برگزيند (سوره انسان - 29).
* دکتر سعيد رضا عاملي
اظهار نظر 0
روزنامه به دیدگاه شما نیازمند است،از نظراتتون روی موضوعات پیشوازی خواهیم کرد.