قل ان کنتم تحبون الله فاتبعوني يحببکم الله[1] تفکر در روش مقابله با شيطان و نفس و برخورد با اجتماع
«کان اکثر عبادة ابي ذر التفکر والاعتبار».[2] هر روز بايد فکر کنم که در مقابل شيطان و هواي نفس و عوامل محيط و برخورد با اشخاص مختلف چگونه باشم. اگر هم مايه اي نداشته باشم که ببينم چه کسي درست مي گويد؛ بايد استاد داشته باشم، تا مرا راهنمايي کند. انسان بايد استاد داشته باشد.
استاد اخلاق: هر حرفي شنيدي؛ بايد به من ارائه بدهي
استاد اخلاق بنده که بسيار قوي بود - هر روز به من تذکر مي داد که هر حرفي شنيدي؛ بايد به من ارائه بدهي، تا درستي و نادرستي آن را به تو ارائه بدهم. ايشان مي گفت: در کنار اين درس هايي که مي خواني، بايد قدم اول را هم برداري.
معلم دوم: ادامه ي راه به تأييد يزداني است
قدم اول شما علت محدثه است، يعني شروع از جانب شماست؛ اما ادامه ي راه به اين است که يک رشته اي بين شما و پروردگار برقرار باشد. معلم دوم (ره) که مسلط بر تمام علوم عصر بود - مي فرمايد: براي ادامه ي راه بايد تأييد يزداني باشد.
روزهاي تعطيل، مباحث اخلاقي با رفقا
وقتي بنده در قم بودم در ايام تحصيلي مشغول به کتب تحصيلي بودم و روزهاي پنج شنبه و جمعه کتب تحصيلي را مي بستم و کتب اخلاقي را مطالعه مي کردم. با رفقا يک جلسه ي اخلاق درست کرده بوديم، دور هم جمع مي شديم و به مباحث اخلاقي مي پرداختيم. مي دانستيم که تأثير علم (تحصيلات حوزوي يا دانشگاهي) مشروط به سير تکاملي است.
ما را خواهي خطي به عالم کش
بايد بدانيم که دو محبت در يک دل جا نمي گيرد. ما جعل الله لرجل من قلبين في جوفه.[3] خداوند براي هيچ کس دو قلب در درون او قرار نداده است. انسان يک دل دارد و بايد يک نفر را دوست داشته باشد.
ما را خواهي خطي به عالم کش. اميرمومنان (ع) وقتي به حسنين (ع) فرمود: من شما را دوست دارم؛ عرض کردند: پدرجان! آيا ما را دوست داري، خدا را هم دوست داري؟ حضرت فرمود: شما را به خاطر خدا دوست دارم. اگر شماها مثلًا - بر خلاف مقررات الهي عمل بکنيد؛ شما را دوست نخواهم داشت. دوستي شما موضوعيت ندارد. دوستي شما در طول دوستي پروردگار است.
قلب خالي از محبت دنيا، جاي محبت من است
حال به اين روايت قدسي توجه بفرماييد: «يا عيسي اذا اطلعت علي قلب عبد فلم اجد فيه حب الدنيا ملأته من حبي».[4] اي عيسي! اگر قلب بنده اي را خالي از محبت دنيا ببينم؛ آن را از محبت خودم پر خواهم کرد.
مقصود از دنيا، تعلق به دنياست. دنيا، تعلقات است، آقاجان! ممکن است کسي پول هم داشته باشد؛ اما تعلق به آن نداشته باشد، انفاق در راه خدا کند. يک صلوات بفرستيد.
چرا نسيم سحري تو را از عبادت ما مشغول کرد؟!
اين حديث چقدر لطيف است که پروردگار به موسي (ع) فرمود: برو به آن شخص بگو: چند شب است که نزديک سحرها نسيمي مي وزد و تو را به خود مشغول مي کند. اگر ما را دوست داري؛ چرا نسيم سحري تو را از عبادت ما مشغول کرد![5] (البته اينها مقامات خاصي است)
هر که مرا دوست داشته باشد؛ به غير من آرام نگيرد
در ادامه ي روايت هم مي فرمايد: «من احبني لا يسکن الي شي ءٍ». هر کس که مرا دوست داشته باشد؛ به چيزي تعلق پيدا نمي کند. يعني هر تعلقي که پيدا مي کند؛ او را اشباع نمي کند. فقط پروردگار اشباعش مي کند.
مؤمن با مؤمن آرام گيرد
انسان يک رفيق لازم دارد و يک استاد. مؤمن با يک نفر معاشرت مي کند؛ اما مي بيند که اين شخص اشباعش نکرد، يکي ديگر را انتخاب مي کند، يکي ديگر را انتخاب مي کند، تا بالأخره پروردگار آن رفيقي را که باب ميل اوست به او مي هد، داداش جون! «ان المومن ليسکن الي المومن کما يسکن الضمأن الي الماء البارد».[6] انسان تشنه وقتي به آب گواراي سرد برسد، تشنگي اش برطرف مي شود. مؤمن هم وقتي به مؤمن رسيد، آرام مي شود.
مؤمن از شئون حق است
آن روايت قبلي که فرمود: دوستدار خدا به غير خدا تعلق پيدا نمي کند - با اين روايت که مي فرمايد: مؤمن با مؤمن آرامش مي گيرد، منافات ندارد، زيرا مؤمن از شئون حق است. اين رفيق را هم خدا براي او تعيين کرده است.
آيا عمل شما شبيه عمل دوستان خداست؟!
يک روز به قاضي اياز گفتند: اگر کسي از ما پرسيد که خدا را دوست داريد يا نه، چه جواب بدهيم؟ گفت: اگر بگوييد که خدا را دوست نداريد؛ واي به حال شما و اين سخن نزديک کفر است. اگر هم بگوييد که خدا را دوست داريد؛ عمل شما شباهتي به عمل دوستان خدا ندارد! پس اگر چنين سؤالي از شما شد؛ ساکت باشيد و بگوييد که انشاء الله خدا قسمت بکند که ما شباهت به اولياء خدا پيدا بکنيم. يک صلوات بفرستيد. محبت پروردگار با هواي نفس جمع نمي شود
خواهي وصال دوست اماني درآن بکوش
وز هر چه غير اوست تو بايد جدا شوي
«يا داود حرمت علي القلوب ان يدخلها حبي و حب غيري».[7] حرام کردم بر قلب ها که حب من و حب غير من با هم در آن جاي بگيرد. پس محبت پروردگار با هواي نفس جمع نمي شود، آقاجان من!
دوست داشتن وسائل رسيدن به محبوب (علائم محبت)
از علائم محبت، دوست داشتن وسائل رسيدن به محبوب است. اگر من بخواهم به محبوب برسم؛ بايد نماز جماعت بخوانم، داداش جون! بايد کارهايي که مرا به محبوب مي رساند را دوست داشته باشم. بايد نمازم را اول وقت بخوانم، غيبت نکنم، اهانت نکنم، کسي را مذمت نکنم، بدگويي نکنم، به استاد احترام بکنم، نسبت به مقام روحانيت کرنش بکنم. پس بايد وسايل وصول به محبوب - که طاعت و بندگي است - را از صاحب شرع ياد بگيرم و بکار بندم، داداش جون!
اگر بخواهم به طرف پروردگار بروم؛ چه بايد بکنم؟
عرضه داشت: يارسول الله! اگر من بخواهم به طرف پروردگار بروم؛ چه بايد بکنم؟ حضرت فرمود: بايد يک قدم از خواسته ي دل بگذري!
ز منزلات هوس گر برون نهي قدمي («ي» در قدمي براي وحدت است)
نزول در حرم کبريا تواني کرد
وليک اين عمل رهروان چالاک است
تو نازنين جهاني کجا تواني کرد
دوري از موانع رسيدن به محبوب (علائم محبت)
از ديگر علائم محبت، دوري جستن از موانع رسيدن به محبوب است. يعني سوراخ کيسه را بايد بدوزيد.
موانع تا نگرداني ز خود دور
درون خانه ي دل نايدت نور
چرا من توان پريدن ندارم؟ (موانع رسيدن به محبوب)
چرا من توان پريدن ندارم؟ چون مانعي درکارم وجود دارد. يکي از رفقا مي گفت: از پروردگار درخواست کردم که موانع پريدن مرا به من نشان بدهد. زماني نگذشت تا اينکه به يک شخصي برخوردم که واقعاً بيدارکننده بود و مرا تحت کنترل خود قرار داد. ورنه موش دزد در انبار ما است حاصل آن گندم چل ساله کو؟ اين موش هايي که موانع راه هستند را به کمک طبيب روحاني بايد گرفت، داداش جون!
عرضه ي بيماري روحي به طبيب روحاني (حضرت عبدالعظيم حسني (ره))
حضرت عبدالعظيم حسني (ره) خدمت امام (ع) رسيد و عقايد و اعمال خود را بر ايشان عرضه کرد. همان طور که نزد طبيب جسماني احوالات خويش را بيان مي کنيد، بيماري روحي را هم بايد به طبيب روحاني عرضه کنيد و موانع را برطرف کنيد، انشاءالله و اين قفس تن را شکسته و به سوي سماواتيان پرواز کنيد. سه تا صلوات بفرستيد.
طبيب عشق مسيحا دم است و مشفق ليک
چو درد تو را نبيند که را دوا بکند.
پي نوشت ها:
[1] آل عمران، 31.
[2] عن ابى عبدالله عليه السلام فى الخصال، الشيخ الصدوق، ص 42. ترجمه: اکثر عبادت ابوذر (ره) تفکر و عبرت گرفتن بود.
[3] احزاب، 4.
[4] شرح نهج البلاغة، ابن ابى الحديد، ج 11، ص 79.
[5] و فى قصة برخ و هو العبد الاسود الذى استسقى به موسى عليه السلام ان الله قال لموسى: ان برخا نعم العبد هو لى الا ان فيه عيباً قال: يا رب و ما عيبه؟ قال: يعجبه نسيم الاسحار فيسکن اليه و من احبنى لايسکن الى شى ء. المحجة البيضاء، ج 9، ص 71.
[6] عن ابى عبدالله عليه السلام فى کتاب الکافى، ج 2، ص 247.
[7] شرح نهج البلاغة، ابن ابى الحديد، ج 11، ص 80.
اظهار نظر 0
روزنامه به دیدگاه شما نیازمند است،از نظراتتون روی موضوعات پیشوازی خواهیم کرد.