اظهار نظر 0

روزنامه به دیدگاه شما نیازمند است،از نظراتتون روی موضوعات پیشوازی خواهیم کرد.

  • برگزیده خوانندگان
  • همه
مرتب کردن بر اساس : قدیمی تر

دفن برادر در باغچه خانه مادر

اوايل خرداد امسال مرد ميانسالي به پليس مراجعه کرد و از ناپديد شدن برادرش خبر داد. وي گفت برادرم آرايشگر است و در خانه‌اي در جنوب تهران زندگي مي‌کند.

دفن برادر در باغچه خانه مادر

چند روزي است که هر چه با او تماس ميگيرم پاسخ نميدهد. حتي روز گذشته به خانهاش رفتم و همسايهها مدعي بودند او را چند روز است نديدهاند. بهراد سالها است اعتياد به مواد مخدر دارد و تصور کردم شايد حالش بد و در خانه بيهوش شده باشد، به همين دليل وارد خانهاش شدم اما از برادرم خبري نبود و وسايل و لباسهايش در خانه بود. تصور ميکنيم برايش حادثهاي رخ داده باشد.

با شکايت مرد ميانسال، به دستور بازپرس شعبه هشتم دادسراي امور جنايي تهران تحقيقات براي يافتن ردي از مرد آرايشگر آغاز شد. در تحقيقات اوليه تيم جنايي به سراغ بيمارستانها و کلانتريها رفتند اما نشاني از بهراد به دست نيامد.

اعتراف به قتل

در حالي که تحقيقات براي يافتن مرد آرايشگر از سوي پليس ادامه داشت، با گذشت 8 ماه از ناپديد شدن بهراد، مردي به اداره دهم پليس آگاهي پايتخت مراجعه کرد و گفت: من برادرم را کشتهام و به خاطر عذاب وجدان ديگر نميتوانم راز اين جنايت را مخفي نگه دارم. اوايل خرداد امسال برادرم به نام بهراد را در خانه مادرم به قتل رساندم و جسد او را در باغچه خانه دفن کردم.

با اعتراف مرد ميانسال به جنايت، تيمي از کارآگاهان اداره دهم پليس راهي محل جنايت در ورامين شده تا جسد را پيدا کنند.

 

گفتوگو با متهم

چه شد تصميم به قتل برادرت گرفتي؟

نميخواستم او را بکشم. از همان لحظهاي هم که قتل رخ داد پشيمان شدم، اما ترسيده بودم و هر بار که تصميم گرفتم خود را معرفي کنم، به خاطر زن و بچههايم اين کار را نکردم.

روز حادثه چه اتفاقي افتاد؟

آن روز براي کارهاي بنايي به خانه مادرم در ورامين رفتم، برادرم هم آنجا بود و با ديدن حال و روزش خيلي ناراحت شدم. به او گفتم 30 سال است مواد مصرف ميکني و به خاطر همين مواد، هم جوانيات را از دست دادي و هم زن و بچهات را. برادرم آرايشگر ماهري بود اما به خاطر مواد حتي نميتوانست اين کار را به خوبي انجام دهد. کمکم سر همين موضوع دعوايمان شد و ناگهان او سيمي که کنار اتاق افتاده بود را برداشت و دور گردنم انداخت. دستهايش زور زيادي نداشت من هم خيلي عصباني بودم و سيم را از دستش گرفتم و به دور گردن او انداختم. به خودم که آمدم متوجه شدم او ديگر حرکت نميکند.

بعد چه اتفاقي افتاد؟

ساعاتي بالاي سر جنازهاش گريه کردم، اما بايد جسد را مخفي ميکردم تا راز اين قتل برملا نشود. تنها جايي که به ذهنم رسيد باغچه خانه مادرم بود، آنجا گودالي کندم و جسد برادرم را داخلش دفن کردم.

چه شد که اعتراف کردي؟

هرچند برادرم اعتياد داشت اما براي مادرم خيلي سخت بود. او به هر کسي که ميرسيد سراغ برادرم را ميگرفت. حتي برادر ديگرم با مراجعه به پليس ناپديد شدن بهراد را گزارش کرد. هر بار که به خانهاش ميرفتم عذاب وجدان ميگرفتم، هر چند روز يکبار به خانه مادرم ميرفتم و بالا سر قبر او گريه ميکردم.

عذاب وجدان يک طرف و زجر کشيدن مادرم طرف ديگر ماجرا بود و باعث شد در نهايت تصميم بگيرم واقعيت را برملا کنم.

منبع: روزنامه ايران

اطلاعاتی برای نمایش وجود ندارد.