رسانه KHAMENEI.IR به مناسبت ايام مبارک رجب، بيانات حضرت آيتالله خامنهاي در تاريخ 12 مرداد 1386 در شرح دعاي ماه رجب را منتشر کرده است.
متن بيانات به شرح زير است:
بسم الله الرّحمن الرّحيم
«يا مَن اَرجوُه لِکُلّ خَير»؛ يعني، اي کسي که اگر کار خيري از من سر بزند، به او اميد دارم! يعني به ثواب او اميدوارم.
شما هر کار خوبي که ميکنيد اميدواريد خداي متعال به شما اجر بدهد. امّا در مقابل، وَ آمَنُ سَخَطَهُ عِندَ کُلِّ شَرّ؛ کار شرّي که از شما سر ميزند، خودتان را از خشم خدا ايمن ميبينيد. اگر انسان خودش را از خشم خدا ايمن نبيند که کار خلاف نميکند؛ مثلاً غيبت ميکند، حرف خلاف ميزند، دروغ ميگويد امّا خود را از خشم خدا ايمن ميبيند. آمَنُ سَخَطَه، من احساس ايمني ميکنم؛ آمَنُ، يعني احساس ايمني ميکنم از سَخَط او، از خشم او؛ عِندَ کُلِّ شَرّ، در هر کار بدي، در هر کار زشتي؛ يعني در هر بدياي و کار زشتي که از من سر زده. ببينيد اينجوري است: هر کار خيري ميکنيم اميد داريم که خدا به ما کمک کند، خدا از ما قبول کند، خدا به ما پاداش بدهد، خدا اين کار ما را حساب کند؛ [مثلاً] دو رکعت نماز ميخوانيم، يک اعتکافي ميکنيم، يک روزهاي ميگيريم، يک پولي صدقه ميدهيم، در همهي اينها اميد داريم که خدا به خاطر اين کار به ما تفضّل کند. خب شما که براي کارهاي خوبتان از خدا توقّع و انتظار و رجاءِ لطف و محبّت داريد، براي کارهاي بدتان هم از خشم او ترس داشته باشيد! اين را نداريد. ببينيد، اين نشان ميدهد که نسبت ما با خداي متعال، نسبت يک بندهي لوس و بندهي نُنُر است در مقابل پروردگار که از او توقّع داريم کارهاي خوب را نگاه کند، ببيند؛ [امّا] دلمان ميخواهد کارهاي بد را نبيند و توجّه نکند. نسبتِ ما و خدا، يک نسبتِ مولاي کريمِ بزرگوارِ بخشندهاي است که يک چنين اميدي را براي کارهاي خوبمان در دل ما و يک چنين ايمنياي را براي کارهاي بدمان در ما به وجود آورده؛ يعني از بس کار بد کردهايم و به ما خشم نگرفته، ما ديگر خاطرمان جمع است که [اگر] کار بدي ميکنيم، از خشم او ايمنيم. نسبت ما و خدا، نسبت بخشندگيِ فراوان و لطف فراوان خدا در حقّ ما است. اين فقرهي اوّل.
يا مَن يُعطِي الکَثيرَ بِالقَليل؛ اين هم همان مضمون را دارد؛ [يعني] اي کسي که به يک کار کوچک، يک پاداش بزرگ ميدهي! فرض کنيد که آنچه ما در راه خدا انجام ميدهيم، ميبخشيم، تلاش ميکنيم، خب اينها اهمّيّتي ندارد؛ در مقابل نعمتهاي الهي چه اهمّيّتي دارد، امّا خدا در مقابل آن به ما چه ميدهد؟ بهشت، رضايت خودش، نعمتهاي اخروي که اينها خب خيلي بزرگ است، خيلي اهمّيّت دارد. يا مَن يُعطِي الکَثيرَ بِالقَليل؛ در مقابل کار قليل ما، عطاي کثير ميدهد. اين هم فقرهي دوم.
فقرهي سوّم هم همين مضمون است و باز هم مولاي خوب را نشان ميدهد، خداونديِ همراه با کرامت را نشان ميدهد. يا مَن يُعطي مَن سَأَلَه؛ [يعني] هر کسي از او چيزي بخواهد، به او ميدهد. اين واقعيّت است، بدانيد که [اگر] انسان از خدا چيزي بخواهد، خدا به او ميدهد؛ آنجايي که ميبينيد دعا مستجاب نميشود، يا شما درست نخواستيد، يا يک مصلحتي، يک مانع بزرگي در کار است، يا بر خلاف سنّتهاي آفرينش است؛ [چون] سنّتهاي آفرينش هر دعايي را مستجاب نميکند، اجازه نميدهد هر خواستهي انسان برآورده بشود. امّا اگر اين موانع نباشد، هر خواستهاي از خدا داشته باشيد، خداي متعال ميدهد. اين هم فقرهي سوم که هر چه خواستيد خدا به شما
ميدهد.
فقرهي چهارم، از اين بالاتر است: يا مَن يُعطي مَن لَم يَسئَله؛ خدا حتّي به کسي هم که از او چيزي نخواسته ميدهد؛ مثل چه کسي؟ مثل خود شما وقتي که بچّه بوديد؛ چه چيزي از خدا خواسته بوديد؟ نَفَس خواسته بوديد؟ جان خواسته بوديد؟ بُنيه خواسته بوديد؟ معدهي کاري، ريهي فعّال؟ اينها را که خدا به شما داده، شما از خدا خواسته بوديد؟ يا نه، خدا نخواسته به شما داد؟ يکهزارم همهي آنچه را شما داريد، از خدا نخواستيد، يکميليونم آن را شما از خدا نخواستيد، امّا خدا به شما داد. پس «يا مَن يُعطي مَن لَم يَسئَله» [يعني] به کسي که از او چيزي نخواسته عطا ميکند. وَ مَن لَم يَعرِفه؛ حتّي به کسي [هم] که اصلاً خدا را نميشناسد ميدهد؛ چون همهي اين نعمتهاي زندگي ما مال خدا است.
خب اين بزرگواريها، اين لطفها، اين مهربانيها از طرف خداي متعال، ناشي از چيست؟ ناشي از اين است: تَحَنُّناً مِنه؛ تحَنُّن يعني احساس مراقبت؛ «حَنان» يعني لطف و نزديکي و مراقبِ چيزي بودن، مراقب کسي بودن به خاطر لطفي که به شما دارد و مراقب شما است. وَ رَحمَة؛ و به خاطر رحمتي که به شما ميخواهد بکند. خداي متعال بشر را براي همين آفريده، وَ لِذلِکَ خَلَقَهُم؛ خلقت بشر براي اين است که به او رحمت [عطا] کند.
خب، اين حالا شد صفت ما و خدا. ببينيد آن کسي که دعا را تنظيم ميکند که امام است و بلد است چه جوري با خدا حرف بزند چقدر هوشمندانه آن را تنظيم ميکند. تا اينجا شد رابطهي ما و خدا؛ ما [از اين طرف] گيج و گول و ندانسته و نخواسته و بيمعرفت و بيملاحظه، او از آن طرف اهل رحمت، اهل تفضّل، اهل عطا، اهل مهرباني.
خب حالا که اينجور شد، يک درجه بالاترش را ميخواهيم. حالا که خداي متعال اينقدر کريم است، پس ديگر [بايد] از خدا بخواهيم؛ چه بخواهيم؟ اَعطِني؛ خدايا به من عطا کن، [چون] حالا من ديگر از آن کساني نيستم که از تو نخواهم؛ [البتّه] تو نخواسته خيلي چيزها دادهاي، امّا حالا [از تو] ميخواهم. اَعطِني بِمَسئَلَتي ايّاک، يعني به خاطر سوال و درخواستي که از تو ميکنم، به من عطا کن «جَميعَ خَيرِ الدُّنيا وَ جَميعَ خَيرِ الآخِرَة»؛ همهي خوبيهاي دنيا و همهي خوبيهاي آخرت را به من عطا کن؛ اين را از خدا ميخواهيم و اميد هم داريم که خدا اين را بدهد؛ چرا؟ چون از اوّلِ دعا اينجوري توصيف کرديم خدا را.
به اين هم اکتفا نميکنيم، ميگوييم: وَ اصرِف عَنّي بِمَسئَلَتي ايّاک؛ باز به خاطر سؤالي که از تو ميکنم سوال يعني درخواست؛ اينجا به اين معنا است به خاطر درخواستي که از تو ميکنم، از من دور کن، منصرف کن، چه چيزي را؟ جَميعَ شَرِّ الدُّنيا وَ شَرِّ الآخِرَة؛ همهي شُرور دنيا را و شُرور آخرت را. چرا ما از خدا اينجور وسيع و بيپايان ميخواهيم؟ خب «سنگ مفت و گنجشک مفت»! ما حالا ميخواهيم. هر چيزي از اينها بر طبق مصلحت الهي شد، هر چيزي از اينها بر خلاف مصلحت خودمان نشد، خداي متعال به ما عطا ميکند.
چرا اينجور وسيع از خدا ميخواهيم؟ فَاِنَّهُ غَيرُ مَنقوصٍ ما اَعطَيت؛ چون در آنچه تو عطا ميکني، کم گذاشته نميشود. چون همهي اين عوالم در نظرِ خالقِ اين عوالم و مؤثّرِ اين عوالم، مثل يک دانهي ريگ است؛ به نظر من و شما مثلاً هزار تومان، بيشتر از صد تومان است ما اينجوري [هستيم ديگر] امّا آن کسي که فرض کنيد ميلياردي پول [دارد]، پولسازِ ميلياردي است، هزار [تومان] و صد [تومان] برايش اصلاً فرقي نميکند؛ صد تومان، هزار تومان، ده هزار تومان، صد هزار تومان تفاوتي نميکند. فَاِنَّهُ غَيرُ مَنقُوصٍ ما اَعطَيت.
خب، تا اينجا که دعا کرديد، بعد ميرسد به آن فقرهي معنويتر و روحيترِ دعا و آن، همان است که در اغلب اين دعاهاي ما، در خيلي از دعاهاي ما از همه مهمتر دانسته شده و آن، نجات از آتش دوزخ است. امام حسين (عليه السّلام) در آخر دعاي عرفه ميگويند خدايا! يک حاجتي دارم که اگر چنانچه آن حاجت را روا کني، همهي اين حاجاتي را که در دعاي عرفه از اوّل تا حالا خواستم، به من ندهي، باز چيز زيادي گير من آمده؛ اگر همهي آن حاجات را روا کني، اين يکي را روا نکني، هيچ چيز گير من نيامده؛ و آن چيست؟ اين است که مغفرت تو شامل حال من بشود و عذاب تو من را مسّ نکند. اينجا هم همين است؛ حالا که همهي خيرات را از تو خواستيم و نخواسته هم دادي، يا ذَا الجَلالِ وَ الاِکرامِ يا ذَا النَّعماءِ وَ الجودِ يا ذَا المَنِّ وَ الطَّولِ حَرِّم شَيبَتي عَلَي النّار؛ اي آن کسي که داراي جلالتي، داراي کرامتي، داراي مَنّي «مَنّ» به معني منّت گذاشتن نيست، به معناي آن چيزي است که ميتواند مايهي منّت بشود؛ يعني همان نعمت، لطف؛ «طَول» [هم] يعني کَرَم و زيادهدهيِ يک بخشنده به يک انسان اي کسي که داراي نعمت هستي، داراي جود و بخشش هستي، حَرِّم شَيبَتي عَلَي النّار؛ دعاي مهمّ من اين است که اين ريش سفيد من را که «شِيبه» يعني ريش سفيد، بر آتش حرام کني. حالا شماها که ريشتان سفيد نيست، يا خانمها که ريش ندارند ميتوانند بگويند: حَرِّم وَجهي عَلَي النّار. اين را بدانيد که اين اشکالي ندارد. چون حضرت [صادق] وقتي به آن شخص [اين دعا را] ميفرمودند، محاسن خودشان را گرفتند و محاسن خود حضرت سفيد بود و به خداي متعال عرض کردند: حَرِّم شَيبَتي عَلَي النّار. «شِيبه» يعني ريش سفيد، يعني ريش ما؛ اينهايي هم که ريششان سفيد است بگويند «حَرِّم شَيبَتي» ايرادي ندارد.
شماها که ريشهايتان مشکي است، يا خانمها هم که ريش ندارند، ميتوانند بگويند: حَرِّم وَجهي عَلَي النّار؛ صورتم را بر آتش [حرام کن]. محاسنشان را يا چانهشان را بگيرند؛ چون اين گرفتنِ چانه و گرفتنِ محاسن يک نوع خواهش است؛ شما هم در فارسي مثلاً گاهي ميگوييد اين کار را بکن، [بعد] آدم دست را به ريشش ميگيرد، اين خواهش است؛ اين همان کاري است که در فارسي هست. اين در مشهديها هست، نميدانم جاي ديگر هم هست يا نه؛ ميگويند: «آقا بالا غيرتاً»؛ يعني يک کاري را که ميخواهد انجام بگيرد يا انجام نگيرد، التماس که ميخواهد بکند، دستش را به ريشش ميگيرد. اين همان کار است؛ دست به ريش که ميگيريد، همان عمل است. يعني عرض ميکنيد پروردگارا! خواهش ميکنم «حَرِّم شَيبَتي عَلَي النّار» اين ريش سفيد من را بر آتش حرام کن. لذا شماها که ريشهايتان مشکي است، ميگوييد اين ريش مشکي من را، يا خانمها که ريش ندارند ميگويند اين صورت من را بر آتش حرام کن؛ يعني مرا به آتش نينداز.
خب، آدم اينجوري دعا بخواند بهتر است يا نه، اصلاً نداند؟ مثل اينکه يک کلمات بي معنياي را آدم تکرار کند؛ اين خيلي [فايدهاي ندارد]؛ البتّه اگر همان جا هم توجّه داشته باشد که با خدا دارد حرف ميزند، بيفايده نيست امّا خيلي فرق ميکند با اينکه انسان معنايش را بداند. آن حرکت انگشت سبّابه هم در مقام تضرّع است؛ اين [کار] آن وقتها معمول بوده؛ الان شما حرکت نداديد هم نداديد، اشکال ندارد، چون بين ماها اين کار معمول نيست؛ آن زمان، آن [کار] از روي همين اظهار علاقه و اظهار ارادت و اظهار مسکنت [بوده].
اظهار نظر 0
روزنامه به دیدگاه شما نیازمند است،از نظراتتون روی موضوعات پیشوازی خواهیم کرد.