16 بهمن 1394 روزنامه الاخبار گزارشي از جنگ بوسني منتشر کرد. در اين گزارش به نقش ايران و حزبالله لبنان در حمايت از مسلمانان بوسني هرزگوين که آماح نسلکشي صربها قرار گرفته بودند، پرداخته شده بود.
در اين گزارش از مصاحبه با کلينتون، رئيس جمهور وقت آمريکا آمده است که اروپاييها، تشکيل يک کشور مسلمان (بوسني) را در اين قاره خوش نداشتند و به همين نيز نسلکشي مسلمانان يوگسلاوي فروپاشيده را، دردناک اما واقعگرايانه ميدانستند! به بيان روشن، با نظر مثبت، تماشاگر نسلکشي مسلمانان بودند، در جنگي که دهها هزار مسلمان قتل عام شدند و حدود 50 هزار زن مسلمان در اردوگاههاي صربها مورد تجاوز سيستماتيک و برنامهريزي شده قرار گرفتند. اروپايي که همواره عبارت «حقوق بشر!» را بر زبان دارد، نه تنها در برابر اين جنايتها سکوت کرده بود، بلکه ميکوشيد مانع از حمايت ايران از مسلمانان بوسني شود و جالب اينکه دو کشور ترکيه و عربستان نيز همسو با اروپاييها تلاش ميکردند مانع از ارسال کمکهاي نظامي و مالي و تجهيزاتي ايران به مسلمانان بوسني شوند، همان نقشي که ترکيه در جنگ 2006 معروف به جنگ 33 روزه بين رژيم صهيونيستي و حزبالله لبنان انجام داد و تلاش ميکرد مانع از رسيدن کمکهاي ايران به حزبالله شود.ترکيه در جنگ اخير غزه و نسلکشي فلسطينيان توسط رژيم صهيونيستي نيز با تامين انرژي اين رژيم از طريق خط لوله باکو جيهان و تداوم صادرات مواد غذايي و مواد لازم در توليد تجهيزات نظامي مانند فولاد بر ضد مسلمانان عمل کرد.
گزارش روزنامه الاخبار با ترجمة فارسي در اوايل فروردين 1395 با عنوان «جنگ ناشناخته حزب الله در بوسني» منتشر شده که بسيار خواندني است. اين گزارش، روايتي از نقش ايران و حزبالله در جنگ بوسني است، نقشي که به قول محقق غربي، موجب شد امريکا جهت جلوگيري از نفوذ ايران در بوسني و اروپا، مجبور شد براي خاتمه جنگ و نسلکشي مسلمانان وارد عمل شود.
روزنامة آذربايجان، اين گزارش را با گراميداشت ياد و خاطرة شهداي جنگ بوسني و يادآوري گوشهاي از مديريت حکيمانة رهبر معظم انقلاب اسلامي در دفاع از امت اسلام و خاتمه دادن به نسلکشي مسلمانان در اروپا در سي و چند سال قبل بازنشر ميکند.
روزنامه الاخبار لبنان، پنجم فوريه سال جاري با انتشار گزارشي به قلم علي يحيي، به بررسي نقش جمهوري اسلامي ايران و حلقاي منطقهاي آن بخصوص حزبالله لبنان در جنگ بوسني پرداخت.
به گزارش خبرنگار بولتن نيوز، گزارش «الاخبار” تحت عنوان ” اطلاعاتي درباره جنگ ناشناخته حزبالله در بوسني” منتشر شده است اما بر خلاف اين عنوان، بيش از آنکه به عملکرد نيروهاي حزبالله بپردازد، بر عملکرد ايران و سپاه پاسداران تمرکز دارد.
با اين حال به نظر ميرسد عنوان گزارش متناسب با بحران فعلي لبنان و تحت تأثير فشارهايي که از سوي کشورهاي عربي خليجفارس، حزبالله را نشانه رفته، انتخاب شده است. همچنان که سيد حسن نصرالله دبير کل حزبالله لبنان طي هفتههاي اخير و در پاسخ به تبليغات سنگيني که ميکوشد مقاومت در لبنان را به دشمني با منافع مسلمانان اهل سنت در لبنان، سوريه و ديگر کشورهاي منطقه متهم کند، چند بار يادآور شده که نيروهاي تحت امرش سالها پيش از اين که وارد نبرد در سوريه شوند، براي دفاع از مسلمانان اهل سنت بوسني به آن کشور رفته و
جنگيدهاند.
نصرالله البته پيش از اين و در سال 2013 ميلادي - چنانکه در مقدمه گزارش نيز بدان اشاره رفته است - براي اولين بار مشارکت نيروهاي حزبالله در جنگ بوسني را تأييد کرده بود.
اگر چه در سالهاي گذشته، هم در رسانههاي غربي و هم رسانههاي فارسيزبان به حضور ايران در جنگ بوسني پرداخته شده اما گزارش روزنامه الاخبار نخستين گزارش يک رسانه عربي است که با جزييات قابل توجه به بررسي نقش ايران در اين جنگ پرداخته و به همين دليل بازتاب وسيعي نيز يافته است. اين گزارش البته با اتکا به منابع غالباً غربي، به بيان برخي نکات مناقشه برانگيز نيز پرداخته که درجاي خود قابل بررسي و تدقيق است.
آنچه در پي ميآيد برگردان کامل گزارش «الاخبار” است:
براي اولين بار/ اطلاعاتي درباره جنگ ناشناخته حزبالله در بوسني
«اي برادران! ما با بهترين مردانمان به بوسني و هرزگوين رفتيم. آنجا پادگان نظامي در اختيار داشتيم - احتمالاً براي اولين بار است که در اين باره و با اين صراحت سخن ميگوييم، جنگيديم و شهدايي را تقديم کرديم. براي دفاع از چه کسي؟ از مسلمانان اهل سنت در بوسني” (بخشي از سخنراني سيد حسن نصرالله، دبير کل حزبالله لبنان در بيست و پنجم مي 2013 ميلادي)
اعلام صادره از سوي حزبالله واضح بود، اگرچه معناي آن بعدتر مشخص شد: «جايي که بايد باشيم خواهيم بود” يعني پيش از آنکه بالاي منبر بروم در ميدان عمل حضور دارم، اقدام عملي او از کلامش پيشي ميگيرد. قبل از سوريه، عراق و يمن، در سارايوو و فلسطين حضور داشته است. حد و مرزي براي حضورش متصور نيست.
ژنرال کانادايي، لوييس مکنزي، اولين فرمانده نيروهاي حافظ صلح سازمان ملل در بوسني، از جمله کساني بود که از فعاليتهاي حزبالله و در پس آن سپاه پاسداران ايران ابراز ناخرسندي کرده بود و در جلسه سازمان ملل متحد درباره توسعه حضور اين سازمان در جنوب لبنان در فاصلهاي نهچندان دور از جنگ ژوئيه، نسبت به تکرار برخي از اين سياستها و روشهاي احتمالي ابراز نگراني کرده بود داستان از چه قرار است؟
قطعات اوليه - آرايش نظامي در سارايوو
مانيفست نيروهاي مسلح ايران در تاريخ 5/11/1992، همانطور که قابل انتظار بود، صادر شد: اعلام آمادگي کامل براي کمک به بوسني و پيوستن به بوسنياييها در جنگ با صربها. اين تصميم در پي شکست تلاشهاي بينالمللي براي مهار بحران و توقف کشتار اتخاذ شد. دو هفته پيش از آن، تهران يادداشت اوليهاي را توسط دکتر صباح زنگنه، نماينده ايران در سازمان کنفرانس اسلامي تقديم کرد که در آن خواستار لغو تحريم تسليحاتي شده بود. کمتر از يک هفته بعد از آن نيز تحرکات ديپلماتيک ايران براي شکستن حصار بوسني توسط وزير خارجه وقت اين کشور در حالي آغاز شد که ناتو ايران را از ورود به اين جنگ منع ميکرد.
همپيمانان ايالاتمتحده مانند عربستان سعودي و ترکيه، بهمنظور مسدود کردن راه ورود ايران تلاش کردند به جرگه حاميان بوسني بپيوندند اما گارد منفي علي عزت بگوويچ رييس جمهوري بوسني در مقابل ميراث داران اتاتورک از يکسو و مدل حاکميتي عربستان سعودي از سوي ديگر باعث «گرايش بيش از پيش حکومت بوسني به ايران” شد.(Intelligence and the War in Bosnia - cees wiebes) .
بگوويچ در حالي که او و حزب تحت رهبرياش - حزب اقدام دموکراتيک - از اولين کساني بودند که تحت تأثير انقلاب اسلامي ايران به عنوان دومين انشعاب ايدئولوژيک پس از اخوان المسلمين قرار داشتند، در سال 1992 سفري به تهران ترتيب داد. او پيش از اين نيز در سال 1982 فرستادگاني را براي شرکت در سالگرد پيروزي انقلاب اسلامي ايران به اين کشور گسيل داشته بود که باعث دومين دستگيري و به زندان افتادنش در زمان رياست جمهوري ژوزف تيتو شد ( کسي که مرگش سرآغاز فروپاشي يوگوسلاوي شد) (مترجم: يوسيپ بروز تيتو رئيسجمهور کروات يوگسلاوي و رهبر اتحاديه کمونيستي اين کشور بود که با وجود کمونيست بودن از شوروي مستقل ماند و بعدها کشور خود را به عضويت جنبش عدم تعهد درآورد. در زمان حکومت وي، علي عزت بگوويچ به خاطر نگارش کتاب «بيانيه اسلامي” و نيز به دليل برخي تحرکات از جمله به اتهام ارتباط با حکومت اسلامي ايران به چهارده سال زندان محکوم شد. با اين حال پنج سال بعد در پي گشايش سياسي در يوگوسلاوي از زندان آزاد شد)
دوگانه سپاه پاسداران و حزبالله لبنان، از تجربه انباشته شده خود براي پيکربندي ساختار نظامي بوسني استفاده کردند تا قادر به دفاع از خود و بازپسگيري سرزمينهايش شود. همچنين محمولههايي به کرواتها در دوره «عدم درگيري” با بوسنياييها داده شد.
اطلاعاتي درباره جنگ ناشناخته حزبالله در بوسني
مسلمانان بوسنيايي (که اکثريت غالب آنان از {فرقه کلامي} ماتريديه و پيرو مذهب حنفي هستند) ضعيفترين حلقه در مثلث قومي اين کشور بودند. با وجود تعداد نيروهايشان که 60 هزار عضو غير ذخيره را در بر ميگرفت، فاقد تجهيزات بوده و آمادگي ورود به جنگ را
نداشتند.
در اين زمان رهبران ايران نظير آيتالله جنتي دبير شوراي نگهبان {و نماينده وقت آيتالله خامنهاي در بوسني} به ايفاي نقش براي سرعت بخشيدن به حمايت از بوسنياييها پرداختند. بدين منظور مجموعههايي از سپاه پاسداران و حزبالله لبنان به اين کشور فرستاده شدند که در رأس آنان فرماندهاني نظير محمد رضا نقدي فرمانده کنوني بسيج و سعيد قاسمي از فرماندهان بارز سپاه (که اخيراً تصوير او در يکي از جبهههاي جنگ در سوريه منتشر شده است) قرار داشتند تا زير ذرهبين رسانهها و سرويسهاي اطلاعاتي قرار گيرند.
در يک گزارش بينالمللي درباره پنجاه مربي و مستشار نظامي از اعضاي حزبالله لبنان و جنبش توحيد اسلامي سخن به ميان آمده که در نهم سپتامبر 1992 پس از ترک بندر طرابلس در شمال لبنان به صف مبارزان بوسنيايي پيوستند. همچنان که «واشنگتن تايمز” نيز در دوم جون 1994 به نقل از منابع خود در «سيا” از ورود چهارصد نفر از نيروهاي سپاه پاسداران در ماه مي همان سال به بوسني پرده برداشت. اين نيروها به حدود 350 تا 400 نيرويي پيوستند که از قبل در بوسني حضور داشتند. تعداد نيروهاي سپاه پاسداران که به بوسني و هرزگوين منتقل شدند، بين سه تا چهارهزار نيروي داوطلب تخمين زده ميشود. و اين تعداد علاوه بر حدود چهارصد نفري است که از بقاع لبنان بهمنظور برپايي اردوگاههاي آموزشي به بوسني و هرزگوين آمدند. اين افراد غالباً در زنيتسا در مرکز بوسني اقامت داشتند.
پروفسور کايز فيبس (1) درباره فعاليتهاي اين گروه ميگويد «نقش جهادگران خارجي در جنگ بوسني کوچک اما مهم بود” و نيروهاي سپاه پاسداران «شامل جنگجوياني قدرتمند بودند که مانند نيروهاي واکنش سريع، حملههاي برقآسايي را ترتيب ميدادند” و پيکارجويان حزبالله که ” وظيفهشان مبارزات منسجم بود، لذا به سادگي ميتوان گفت مهارت و تجربه آنان، ارزش بيشتري از مدلهاي ديگر درگيري با پيچيدگي کمتر داشت.” همانطور که Lauren Van Metre and Burchu Akan در گزارش خود براي انستيتوي صلح اين موضوع را توصيف کردهاند.
همانطور که اندرو گيون در «اصول جنگ جهاني سوم” يادآور شده است، زيرساختهايي که «سپاه” ايجاد کرد براي حمايتهاي لجستيک و انتقال نيرو و «ورود داوطلبان با تابعيتهاي گوناگون مانند داوطلبان افغان، چچني، يمني و الجزايري” و سازماندهيشان براي نبرد مورد استفاده قرار ميگرفت. چنانکه يک مسئول نظامي عاليرتبه غربي در تاريخ 3/3/1996 به نيويورکتايمز گفته است، زيرساختهاي ايجاد شده در مسير عکس نيز بهمنظور تسهيل انتقال رزمندگان بوسنيايي به ايران و آموزش آنان در اين کشور استفاده شد، موضوعي که از آن به عنوان «بزرگترين تهديد عليه غرب” ياد ميشد.
راههاي انتقال تسليحات
ورود سيلآساي اسلحه، بارزترين نقش را در معادلات ميدان نبرد داشت. اين سلاح گاهي از طريق کرواسي وارد و گاهي با استفاده از روشهاي ابتکاري در بدنه هواپيماهاي مسافربري جاسازي ميشد. روند انتقال سلاح حتي پس از اعمال منطقه پرواز ممنوع بر فراز فرودگاه زاگرب { مترجم: زاگرب پايتخت و بزرگترين شهر کرواسي است} نيز ادامه يافت هر چند بهصورت طبيعي، مسير آن آسان نبود و از جمله به کشف کاميونهاي حامل سلاح ميانجاميد که يک مسئول سازمان ملل در گفتوگو با «آبزرور” در تاريخ 18/10/1992 به آن اشاره کرده است. سومين راه قاچاق {سلاح} که از پيچيدگي بيشتري برخوردار بود، گذر از ايتاليا و آلباني بود که گرفتار منافع برخي گروههاي محلي ميشد. پارهاي اسناد نيز گوياي تلاش ايران براي وارد کردن سلاح از مسير دريايي است.
کريستوفر کوکس در مقالهاي تحت عنوان «گسترش نفوذ ايران در بوسني” (26/4/1996) از کاروانهايي سخن ميگويد که هشت بار در هر ماه هزاران تن سلاح و مهمات به بوسني آوردند. سلاحهايي که يا منشأ ايراني داشتند و يا با حمايت ايران خريداري و به مقصد بوسني حمل ميشدند و يکسوم کل تسليحاتي که وارد آن کشور شد را در بر ميگرفتند. به عنوان مثال carl savich روزنامهنگار صرب ميگويد، تنها در فاصله مي 1994 تا ژانويه 1996 سلاح و مهماتي که ايران براي بوسني ارسال کرده، افزون بر پنج هزار تن بوده است.
دگرگوني معادله
درحاليکه ائتلاف بينالمللي به دليل ناهماهنگي برنامه دولتها (خصوصاً دولتهاي اروپايي) تأثير ميداني ضعيفي داشت و تصميمگيري براي دخالت نظامي با بنبست مواجه بود (همچنان که حملات هوايي نيز تنها پس از کشتار سربرنيتسا آغاز شد)، گستردگي حمايتهاي ايران، وقايع ميداني را متحول ميکرد تا آنجا که نيروهاي بوسنيايي از مرحله عقبنشيني از سرزمينهاي خود (هفتاد درصد خاک بوسني تحت تصرف صربها قرار داشت) به مرحله پيشروي و آزادسازي برخي سرزمينهاي از دست رفته رسيدند و برآوردها نشان ميداد ظرف چند روز قادر به آزادسازي بانيالوکا مرکز ايالت جمهوري صرب خواهند بود.
بگوويچ نيز از اين احساس قدرت در آن دوره در جنگ رواني بهره ميبرد. او ابتدا مراتب قدرداني خود و مسلمانان بوسني را از «آيتالله خامنهاي، هاشمي رفسنجاني رييس جمهوري وقت، ملت و حکومت ايران به عنوان کساني که بيشترين حمايت از کشور و مردمش در برابر کشتار صربها داشتند” را اعلام کرد؛ سپس در سخناني بيسابقه گفت که «اگر حالت کنوني براي ملت بوسني تداوم يابد عليرغم ميل واقعيمان ناچار به استفاده از گازهاي شيميايي براي دفاع از خود و متوقف کردن جنايات صربها خواهيم بود.”
برخورد و رويارويي دشمنان
گزارشهايي که از دلايل جدي درباره عمق تأثير ايران در بوسني به واشنگتن ميرسيد، بهطور فزاينده افزايش يافت. در گزارش يکي از کميتههاي مجلس نمايندگان آمده است ” نقش خطرناکي که عناصر ايراني بازي ميکنند، جاي پاي محکمي در اروپا يافته که به منزله خطري استراتژيک براي منافع آمريکا است. اين خطر به پشتوانه گسترش روابط نزديک ايران با سران و نسل کنوني رهبران بوسني به وجود آمده است. دستگاههاي ايراني نظير سرويس اطلاعاتي اين کشور نيز که مديريت مناطق خشکي را در دست دارند از طريق توسعه شبکههاي مختلف ساختار کاملي يافتهاند.” رابرت باير، يکي از نيروهاي «سيا” در سارايوو ميگويد، حکومت بوسني در خلال جنگ، بر سر دوراهي ” انتخاب سي آي اي يا انتخاب ايرانيها قرار داشت در حالي که ميرفت تا آنها ايرانيها را انتخاب کنند. در پرتو اطلاعات تازهاي که به آمريکاييها ميرسيد، سي آي اي در سال 1995 مدير جديدي را به سارايوو اعزام کرد. اما او در آنجا با توطئه دوستانش براي سو قصد مواجه شد. بوسنياييها در راستاي اهداف نيروهاي ايران نقشه ترور او را کشيده بودند.”
اين البته تنها برخورد طرفين نبود و نفوذ ايران در بوسني حس رقابت آمريکاييها و وحشت اروپاييها را برانگيخت:
در هجدهم اکتبر 1992، يک مسئول سازمان ملل متحد با نگارش مقالهاي در نشريه بريتانيايي آبزرور اعلام کرد که يکي از محمولههاي ارسالي سلاح کشف و ضبط شده است.
در يازدهم نوامبر 1992، يک هواپيماي ايراني در فرودگاه زاگرب مورد بازرسي از پيش اعلام نشده قرار گرفت و طي اين بازرسي مقدار زيادي اسلحه که به مقصد بوسني حمل شده بود کشف شد.
در پانزدهم فوريه 1996، کماندوهاي فرانسوي به کلبهاي دورافتاده در بوسني يورش بردند که طي آن مشخص شد آنجا مرکزي براي آموزش تيراندازي بوده و حاوي مقدار زيادي اسلحه دوربيندار، راکت انداز و همچنين مواد منفجرهاي است که در اسباببازي کودکان جاسازي شده است.
در فوريه 1992 سه ايراني به دست نيروهاي فرانسوي که توسط ناتو فرستاده شده بودند، بازداشت شدند.
اين حوادث مدام بين سالهاي 1992 تا 1996 تکرار شد که ميتوان از ميان آنها به توقيف يک کشتي ايراني پر از سلاح توسط ترکيه اشاره کرد که به مقصد سارايوو در حرکت بود.
قرارداد صلح ديتون و تبعات آن
بسياري از ابتکار عملهايي که به عنوان راهحل پايان جنگ ارائه ميشد، مانند طرح صلح لرد ونس اوئن به شکست انجاميد و تنها طرح صلح ديتون بود که به موفقيت رسيد. طرح صلح ديتون با وجود پيشرويهاي ميداني بوسنياييها و در اثر فشار آمريکا پذيرفته شد. اولويت آمريکا - همانطور که بعدها مشخص شد - خشکاندن سرچشمههاي نفوذ ايران بود که توسط وفادارانش توانسته بود در تعدادي از نهادها و سازمانهاي بوسني ريشه بدواند. از جمله اين وفاداران، ميتوان به حسن چنگيچ، معاون وزير دفاع، باقر علي اسپاهيچ رييس سابق سازمان اطلاعات بوسني و دو نفر از دستياران ارشد او که در همکاري با نيروهاي امنيتي ايران اقدام به برپايي پايگاههاي نظامي کردند اشاره کرد. (همان پايگاههايي که کوماندوهاي فرانسوي به آنها يورش بردند.)
جيمز رايسن (روزنامهنگار) ميگويد، «شخص بگوويچ نيز از ايران پول دريافت ميکرد که تنها در يکقلم معادل پانصد هزار دلار بود.”
عمق همپيماني دو طرف آنجا آشکار شد که سفير ايران در بوسني تنها ديپلمات خارجي بود که در جريان رقابتهاي انتخابات رياست جمهوري سال 1996 عزت بگوويچ را در کمپين انتخاباتياش همراهي ميکرد.
آمريکاييها در سطوح مختلفي کوشيدند از تأثير ايران کاسته و سيطره خود را افزايش دهند. آنها در راستاي برطرف کردن نيازهاي بوسنياييها از قبيل تسليحات و ايجاد مراکز آموزشي اقدام کردند. در نهايت نيز به موفقيتهاي نسبي دست يافتند از جمله موفق به برکناري حسن چنگيچ معاون وزير دفاع و باقر علي اسپاهيچ رييس سابق سازمان اطلاعات بوسني شده و تا جاي ممکن نقش و سهم ايران در بازسازي بوسني را محدودکردند.
هدف ايران براي استقلال کامل بوسني و جلوگيري از تبديل شدن آن به پايگاهي براي ناتو به موفقيت کامل نرسيد. اما با وجود تضعيف برخي جنبههاي روابط دو طرف، حمايتهاي گوناگون ايران از بوسني استمرار يافت. حمايتهايي که ميتواند جنبه اقتصادي يا نظامي داشته باشد. افزون بر اين ميتوان به حمايت ايران از خانواده شهدا و مجروحان بوسني اشاره کرد که هنوز هم مراسم بزرگداشت آنان در تهران برگزار ميشود.
ايرانيها مراتب نارضايتي خود از روند تحولات را اعلام ميکردند چنانکه هاشمي رفسنجاني رييس مجمع تشخيص مصلحت نظام گفته است: «جمهوري اسلامي ايران اميدوار بود بعد از جنگ، در بوسني حضوري فعال و سازنده براي کمک به مردم اين کشور داشته باشد ولي دخالت دشمنان سطح روابط و همکاريهاي دو کشور را تنزل داد”.
بگوويچ اما در يک کنفرانس مطبوعاتي در مرکز پايتخت ويران شدهاش موضعي اتخاذ کرد که بار ديگر ايران را در جايگاه برتر نشاند. او با دست خود به نماينده جمهوري اسلامي که در کنارش ايستاده بود، اشاره کرد ، به علي اکبر ولايتي که روزي وزير امور خارجه ايران بود و سيام نوامبر 1995 خود را به سارايوو رسانده بود. او به ولايتي اشاره کرد تا بگويد ” اگر اين مرد {منظور جمهوري اسلامي است} نبود امروز کشور من روي نقشه وجود نداشت”. سخنان بگوويچ بيانگر نظر افکار عمومي نيز بود همچنان که يک نظرسنجي که در پايان جنگ انجام شد مشخص کرد که 86 درصد از بوسنياييها، نگرش مثبتي به جمهوري اسلامي ايران دارند. در طول جنگ بوسني و هرزگوين که تا خاتمه آن در سال 1995، بين 97 تا 110 هزار قرباني برجاي گذاشت، صدها تن از نيروهاي ايراني و کادرهاي حزبالله لبنان به شهادت رسيده و يا در راه جلوگيري از تبديل بوسني به فلسطيني ديگر اسير شدند. سردار شهيد رسول حيدري يکي از آنان است که بناي يادبود او در کنار همرزم بوسنيايياش محمد آوديچ بنا شده تا عمق پيوستگي آرماني که هر دو برايش جنگيده و کشته شدند را نشان دهد.
اظهار نظر 0
روزنامه به دیدگاه شما نیازمند است،از نظراتتون روی موضوعات پیشوازی خواهیم کرد.