اظهار نظر 0

روزنامه به دیدگاه شما نیازمند است،از نظراتتون روی موضوعات پیشوازی خواهیم کرد.

  • برگزیده خوانندگان
  • همه
مرتب کردن بر اساس : قدیمی تر

انجمن فرخ - 10

(با نگاه به پيشينه انجمن هاي ادبي خراسان)

درانجمن فرخ، لطيفه هاي گونه گوني به مناسبت هاي مختلف از عبيد زاكاني و طنز پردازان ديگر به زبان مي آيد.

انجمن فرخ - 10

اگر در جواني عضو انجمن شده و مرتب در جلسات آن شركت كرده باشي چند لطيفة تکراري را در جلسات هفتگي فرخ مي شنوي؛ که هربار برزبان يکي از پيش کسوتان جاري مي شود. برخي از آن ها آن قدر در ذهنت جاگير مي شود كه روزي در گوشه اي از سروده هايت سردر بياورد.بندة نگارنده دوتا از لطيفه هاي مشهور و بسيار تكرار شونده درانجمن فرخ را در منظومة قبلا ياد شدة «مشهدي هاي قديمي» آورده ام كه فعلا يکي از آن ها شايد براي تنوع بد نباشد :

به محفل شاعري پيوسته عاشق                       

رخي دارد زخجلت،چون شقايق

 

غزل خواند تمامي شعله و سوز                       

ز عشق ماه رويي آتش افروز

 

غزل هايش زهجر روي آن ماه                         

بَرَد چون نيزه، در اعماق دل راه

 

مصمّم مي شود پيري نكوكار                             

كه دستش را نهد در دست دلدار

 

ازو پرسد كه آن دختر كدام است                        

 كه از عشقش ترا راحت حرام است

 

بگو نامش كه دختر را به ياري                              

كنم فردا برايت خواستگاري

 

جوان گويد نمي دانم كه اوكيست                          

 چنان فرقي ميان اين و آن نيست

 

شما هر دختري را دوست داريد                              

به عقدِ بندة عاشق درآريد.

    انجمن ادبي فرخ، در عين حال يك نوع انجمن دوستانه و صنفي ولي غير رسمي از شاعران و اديبان خراسان است. در خيلي از موارد با توصيه كتبي يا شفاهي رييس آن و دوستانش مشكلات بسياري از شاعران و اديبان و گاه خانواده هايشان حل مي شود. زيرا در ميان اعضاي دايم و موقت انجمن، فاضلان و آزادگاني هم هستند كه گره گشا و داراي نفوذ اداري باشند.شاعران، مشكلات خود را با محمود فرخ و گاه باياران وي مطرح مي كنند و تا حد زيادي در اقدامشان به نتيجه مي رسند. شاعري بدون گرفتار شدن به چنگِ كارشكني هاي معمولِ اداري در محل دلخواهش استخدام مي شود و شغل و كار آن ديگري از شهري دور به مشهد انتقال مي يابد. شاعري ديگر به راحتي معافي سربازي خود را مي گيرد وآن ديگري بيمارش را در مريضخانه بستري مي كند. کمال مي گويد:«اينجا خانه اي بود كه درش به روي همه باز بود و آقاي فرخ هر چه اين شاعران مي خواستند برايشان حاضر مي كردند. ايشان تنها به فكر ما نبودند به فكر ديگران هم بودند.» 192/3

      ميزباني هميشگي و دست و دلبازي و مهمان نوازي محمود فرخ مشهور است.شاعر پيش کسوت و مردم دار علي باقرزاده در مصاحبه اي مي گويد: «هركس از خارج يا داخل به مشهد مي آمد روز جمعه به منزل ايشان هم مي آمد فرخ پيش از آنكه شاعر خوبي باشد آدم خوبي بود. درِ خانه اي گشاده داشت از همه پذيرايي مي كرد. واقعاً هميشه در زندگي اش مقروض بود ....(فرخ) با آزادگي ... براي خيلي از اهل شعر و ادب پشتوانه اي بود»64/3

 و ذبيح الله صاحبكار نيز در مصاحبه اش تاييد مي كند كه: « محمود فرخ مرد بسيار بزرگي بودند با اينكه تمولي از پدر ايشان باقي مانده بود به سبب سفره وسيع ... از آن امكانات چيزي باقي نگذاشت(ند)...مي توانستند به هر مقامي در مملكت برسند ولي مي خواستند آزاد زندگي كنند و با نظامي كه قبول نداشتند، كنار نيامدند. مرحوم فرخ غالباً با رجال دوران ستمشاهي درگير بودند. يك وقت مرحوم قدسي مي گفت: « سيد جلال تهراني كه از مهره هاي دستگاه و استاندار خراسان و نايب التوليه بود، با مرحوم فرخ در مورد كارخانه نخريسي درگيري پيدا كرده بود و كار به جاهاي باريك كشيده شده بود. يك روز گفتند: آقا(=استاد فرخ) با تو كار دارد. به دفتر مرحوم فرخ رفتم. آقاي فرخ پاكتي به من دادند و گفتند: اين را به خدمتگذار  نمي دهم، به تو مي دهم كه بروي و به سيد جلال تهراني بدهي و جوابش را بگيري و بياوري. ديدم آقاي فرخ خيلي عصباني هستند. در بيرون چون سرِ پاكت باز بود نامه را خواندم. ديدم فقط يكي دو سطر نوشته اند كه: تو مي داني اجدادم جانشان را روي آزادگيشان گذاشتند، جانشان را دادند كه باج به شغال ندهند. من هم از همين دودمان هستم و تاكنون باج به شغال نداده ام و تا زنده باشم هم نخواهم داد و به تو نيز. برگشتم گفتم: نمي شود اين نامه را فردا ببرم. فكرم اين بود كه تا فردا از خشم پايين بيايند. گفتند نامه را بده. بعد زنگ زدند؛ خدمتگذاري آمد. گفتند اين نامه را مي بري اگر گفتند به دفتر بده بگو! نه! از فرخ است و مي خواهم به خود سيد جلال تهراني بدهم. همچنين نامه ديگري منتشر كردند و در آن نامه آنچه خواستند تحويل سيد جلال تهراني دادند. يكي از جملات آن نامه اين بود كه: تو مرد پستي هستي! كسي كه وقتي به تو سيلي زد، از ترس يك هفته از خانه بيرون نيامدي؛ حالا با من مي خواهي درگير بشوي.» 3/ 167 و 168

* رضا افضلي

اطلاعاتی برای نمایش وجود ندارد.