اظهار نظر 0

روزنامه به دیدگاه شما نیازمند است،از نظراتتون روی موضوعات پیشوازی خواهیم کرد.

  • برگزیده خوانندگان
  • همه
مرتب کردن بر اساس : قدیمی تر

چهل حديث زيبا از اميرالمومنين(ع)

قالَ اَميرُالمُوْمِنينَ عَلِيُّ بْنُ اَبيطالب(عليه السلام):

چهل حديث زيبا از اميرالمومنين(ع)

1- خير پنهاني و کتمان گرفتاري

مِنْ کُنُوزِ الْجَنَّهِ الْبِرُّ وَ إِخْفاءُ الْعَمَلِ وَ الصَّبْرُ عَلَي الرَّزايا وَ کِتْمانُ الْمَصائِبِ.

از گنجهاي بهشت نيکي کردن و پنهان نمودن کار[نيک] و صبر بر مصيبتها و نهان کردن گرفتاريها (يعني عدم شکايت از آنها) است.

 

 2- ويژگي هاي زاهد

اَلزّاهِدُ فِي الدُّنْيا مَنْ لَمْ يَغْلِبِ الْحَرامُ صَبْرَهُ، وَ لَمْ يَشْغَلِ الْحَلالُ شُکْرَهُ.

زاهد در دنيا کسي است که حرام بر صبرش غلبه نکند، و حلال از شکرش باز ندارد.

 

3- تعادل در جذب و طرد افراد

«اَحْبِبْ حَبيبَکَ هَوْنًا ما عَسي اَنْ يَعْصِيَکَ يَوْمًا ما. وَ اَبْغِضْ بَغيضَکَ هَوْنًا ما عَسي اَنْ يَکُونَ حَبيبَکَ يَوْمًا ما.»

با دوستت آرام بيا، بسا که روزي دشمنت شود، و با دشمنت آرام بيا، بسا که روزي دوستت شود.

 

4- بهاي هر کس

قيمَهُ کُلِّ امْرِء ما يُحْسِنُ.

ارزش هر کسي آن چيزي است که نيکو انجام دهد.

 

5- فقيه کامل

«اَلا اُخْبِرُکُمْ بِالْفَقيهِ حَقَّ الْفَقيهِ؟ مَنْ لَمْ يُرَخِّصِ النّاسَ في مَعاصِي اللّهِ وَ لَمْ يُقَنِّطْهُمْ مِنْ رَحْمَهِ اللّهِ وَ لَمْ يُوْمِنْهُمْ مِنْ مَکْرِ اللّهِ وَ لَمْ يَدَعِ القُرآنَ رَغْبَهً عَنْهُ إِلي ما سِواهُ، وَ لا خَيْرَ في عِبادَه لَيْسَ فيها تَفَقُّهٌ. وَ لاخَيْرَ في عِلْم لَيْسَ فيهِ تَفَکُّرٌ. وَ لا خَيْرَ في قِراءَه لَيْسَ فيها تَدَبُّرٌ.»

آيا شما را از فقيه کامل، خبر ندهم؟ آن که به مردم اجازه نـافرماني خـدا را ندهـد، و آنهـا را از رحمت خدا نوميد نسازد، و از مکر خدايشان آسوده نکند، و از قرآن رو به چيز ديگر نکنـد، و خيـري در عبـادت بدون تفقّه نيست، و خيـري در علم بدون تفکّر نيست، و خيري در قرآن خواندن بدون تدبّر نيست.

 

 6- خطرات آرزوي طولاني و هواي نفس

«إِنَّما اَخْشي عَلَيْکُمْ إِثْنَيْنِ: طُولَ الاَْمَلِ وَ اتِّباعَ الْهَوي، اَمّا طُولُ الاَْمَلِ فَيُنْسِي الاْخِرَهَ وَ اَمّا إِتِّباعُ الْهَوي فَإِنَّهُ يَصُدُّ عَنِ الْحَقِّ.»

همانا بر شما از دو چيز ميترسم: درازي آرزو و پيروي هواي نفس. امّا درازي آرزو سبب فراموشي آخرت شود، و امّا پيروي از هواي نفس، آدمي را از حقّ باز دارد.

 

 7- مرز دوستي

«لاَ تَتَّخِذَنَّ عَدُوَّ صَديقِکَ صَديقًا فَتَعْدي صَديقَکَ.»

با دشمنِ دوستت دوست مشو که [با اين کار] با دوستت دشمني ميکني.

 

 8- اقسام صبر

«اَلصَّبْرُ ثَلاثَهٌ: اَلصَّبْرُ عَلَي الْمُصيبَهِ، وَ الصَّبْرُ عَلَيالطّاعَهِ، وَ الصَّبْرُ عَلَي الْمَعْصِيَهِ.»

صبر بر سه گونه است: صبر بر مصيبت، و صبر بر اطاعت، و صبر بر [ترک] معصيت.

 

 9- تنگدستي مقدَّر

مَنْ ضُيِّقَ عَلَيْهِ في ذاتِ يَدِهِ، فَلَمْ يَظُنَّ اَنَّ ذلِکَ حُسْنُ نَظَر مِنَ اللّهِ لَهُ فَقَدْ ضَيَّعَ مَاْمُولاً.

وَ مَنْ وُسِّعَ عَلَيْهِ في ذاتِ يَدِهِ فَلَمْ يَظُنَّ اَنَّ ذلِکَ اسْتِدْراجٌ مِنَ اللّهِ فَقَدْ اَمِنَ مَخُوفًا.

هر که تنگدست شد و نپنداشت که اين از لطف خدا به اوست، يک آرزو را ضايع کرده و هر که وسعت در مال يافت و نپنداشت که اين يک غافلگيري از سوي خداست، در جاي ترسناکي آسوده مانده است.

 

10- عزّت، نه ذلّت

اَلْمَنِيَّهُ وَ لاَ الدَّنِيَّهُ وَ التَّجَلُّدُ وَ لاَ التَّبَلُّدُ وَ الدَّهْرُ يَوْمانِ: فَيَوْمٌ لَکَ وَ يَوْمٌ عَلَيْکَ فَإِذا کانَ لَکَ فَلا تَبْطَرْ،وَ إِذا کانَ عَلَيْکَ فَلا تَحْزَنْ فَبِکِلَيْهِما سَتُخْتَبَرُ.

مردن نه خوار شدن! و بي باکي نه خود باختن! روزگار دو روز است، روزي به نفع تو، و روزي به ضرر تو! چون به سودت شد شادي مکن، و چون به زيانت گرديد غم مخور، که به هر دوي آن آزمايش شوي.

 

11- طلب خير

ما حارَ مَنِ اسْتَخارَ، وَ لا نَدِمَ مَنِ اسْتَشارَ.

هر که خير جويد سرگردان نشود، و کسي که مشورت نمايد پشيمان نگردد.

 

12- وطن دوستي

عُمِّرَتِ الْبِلادُ بِحُبِّ الاَوْطانِ.

شهرها به حبّ و دوستي وطن آباداند.

 

13- سه شعبه علوم لازم

اَلْعِلْمُ ثَلاثَهٌ: اَلْفِقْهُ لِلاَْدْيانِ، وَ الطِّبُّ لِلاَْبْدانِ،وَ النَّحْوُ لِلِّسانِ.

دانش سه قسم است: فقه براي دين، و پزشکي براي تن، و نحو براي زبان.

 

 14- سخن عالمانه

تَکَلَّمُوا فِي الْعِلْمِ تَبَيَّنَ اَقْدارُکُمْ.

عالمانه سخن گوييد تا قدر شما روشن گردد.

 

15- منع تلقين منفي

لا تُحَدِّثْ نَفْسَکَ بِفَقْر وَ لا طُولِ عُمْر.

فقر و تنگدستي و طول عمر را به خود تلقين نکن.

 

16- حرمت مومن

سِبابُ الْمُوْمِنِ فِسْقٌ وَ قِتالُهُ کُفْرٌ وَ حُرْمَهُ مالِهِ کَحُرْمَهِ دَمِهِ.

دشنام دادن به مومن فسق است، و جنگيدن با او کفر، و احترام مالش چون احترام خونش است.

 

17- فقر جانکاه

اَلْفَقْرُ الْمَوْتُ الاَْکْبَرُ، وَ قِلَّهُ الْعِيالِ اَحَدُ الْيَسارَيْنِ وَ هُوَ نِصْفُ الْعَيْشِ.

فقر و نداري بزرگترين مرگ است! و عائله کم يکي از دو توانگري است، که آن نيمي از خوشي است.

 

18- دو پديده خطرناک

اَهْلَکَ النّاسَ إِثْنانِ: خَوْفُ الْفَقْرِ وَ طَلَبُ الْفَخْرِ.

دو چيز مردم را هلاک کرده: ترس از نداري و فخرطلبي.

 

19- سه ظالم

اَلْعامِلُ بِالظُّلْمِ وَ المُعينُ عَلَيْهِ وَ الرّاضِيُ بِهِ شُرَکاءُ ثَلاثَهٌ.

شخص ستمکار و کمک کننده بر ظلم و آن که راضي به ظلم است، هر سه با هم شريکاند.

 

20- صبر جميل

اَلصَّبْرُ صَبْرانِ: صَبْرٌ عِنْدَ الْمُصيبَهِ حَسَنٌ جَميلٌ، وَ اَحْسَنُ مِنْ ذلِکَ الصَّبْرُ عِنْدَ ما حَرَّمَ اللّهُ عَلَيْکَ.

صبر بر دو قسم است: صبر بر مصيبت که نيکو و زيباست، و بهتر از آن صبر بر چيزي است که خداوند آن را حرام گردانيده است.

 

21- اداي امانت

اَدُّوا الاَْمانَهَ وَ لَوْ إِلي قاتِلِ وُلْدِ الاَْنْبياءِ.

امانت را بپردازيد گرچه به کشنده فرزندان پيغمبران باشد.

 

22- پرهيز از شهرت طلبي

قالَ(عليه السلام) لِکُمَيْلِ بْنِ زِياد:رُوَيْدَکَ لاتَشْهَرْ، وَ اَخْفِ شَخْصَکَ لا تُذْکَرْ، تَعَلَّمْ تَعْلَمْ وَ اصْمُتْ تَسْلَمْ، لا عَلَيْکَ إِذا عَرَّفَکَ دينَهُ، لا تَعْرِفُ النّاسَ وَ لا يَعْرِفُونَکَ.

آرام باش، خود را شهره مساز، خود را نهان دار که شناخته نشوي، ياد گير تا بداني، خموش باش تا سالم بماني.

بر تو هيچ باکي نيست، آن گاه که خدا دينش را به تو فهمانيد، که نه تو مردم را بشناسي و نه مردم تو را بشناسند (يعني، گمنام زندگي کني).

 

23- عذاب شش گروه

إِنَّ اللّهَ يُعَذِّبُ سِتَّهً بِسِتَّه : اَلْعَرَبَ بِالْعَصَبيَّهِ وَ الدَّهاقينَ بِالْکِبْرِ وَ الاُْمَراءَ بِالْجَوْرِ وَ الْفُقَهاءَ بِالْحَسَدِ وَ التُّجّارَ بِالْخِيانَهِ وَ اَهْلَ الرُّسْتاقِ بِالْجَهْلِ.

خداوند شش کس را به شش خصلت عذاب کند:عرب را به تعصّب، و خان هاي ده را به تکبّر، و فرمانروايان را به جور، و فقيهان را به حسد، و تجّار را به خيانت، و روستايي را به جهالت.

 

24- ارکان ايمان

اَلاِْيمانُ عَلي اَرْبَعَهِ اَرْکان: اَلتَّوَکُّلِ عَلَي اللّهِ، وَ التَّفْويضِ إِلَي اللّهِ وَ التَّسْليمِ لاَِمْرِللّهِ، وَ الرِّضا بِقَضاءِ اللّهِ.

ايمان چهارپايه دارد: توکّل بر خدا، واگذاردن کار به خدا، تسليم به امر خدا و رضا به قضاي الهي.

 

25- تربيت اخلاقي

«ذَلِّلُوا اَخْلاقَکُمْ بِالَْمحاسِنِ، وَ قَوِّدُوها إِلَي الْمَکارِمِ. وَ عَوِّدُوا اَنْفُسَکُمُ الْحِلْمَ.»

اخلاق خود را رامِ خوبي ها کنيد و به بزرگواري هايشان بکشانيد و خود را به بردباري عادت دهيد.

 

 26- آسانگيري بر مردم و دوري از کارهاي پست

«لاتُداقُّوا النّاسَ وَزْنًا بِوَزْن، وَ عَظِّمُوا اَقْدارَکُمْ بِالتَّغافُلِ عَنِ الدَّنِيِّ مِنَ الاُْمُورِ.»

نسبت به مردم، زياد خرده گيري نکنيد، و قدر خود را با کناره گيري از کارهاي پست بالا بريد.

 

 27- نگهبانان انسان

«کَفي بِالْمَرْءِ حِرْزًا، إِنَّهُ لَيْسَ اَحَدٌ مِنَ النّاسِ إِلاّ وَ مَعَهُ حَفَظَهٌ مِنَ اللّهِ يَحْفَظُونَهُ اَنْ لا يَتَرَدّي في بِئْر وَ لا يَقَعَ عَلَيْهِ حائِطٌ وَ لا يُصيبَهُ سَبُعٌ، فَإِذا جاءَ اَجَلُهُ خَلُّوا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ اَجَلِهِ.»

آدمي را همين دژ بس که کسي از مردم نيست، مگر آن که با او از طرف خدا نگهبان هاست که او را نگه ميدارند که به چاه نيفتد، و ديوار بر سرش نريزد، و درنده اي آسيبش نرساند، و چون مرگ او رسد او را در برابر اجلش رها سازند.

 

28- روزگار تباهيها

«يَاْتي عَلَي النّاسِ زَمانٌ لا يُعْرَفُ فيهِ إلاَّ الْماحِلُ وَ لا يُظَرَّفُ فيهِ إِلاَّ الْفاجِرُ وَ لا يُوْتَمَنُ فيهِ إِلاَّ الْخائِنُ وَ لا يُخَوَّنُ إِلاَّ المُوتَمَنُ، يَتَّخِذُونَ اْلَفْئَ مَغْنًَما وَ الصَّدَقَهَ مَغْرَمًا وَصِلَهَ الرَّحِمِ مَنًّا، وَ الْعِبادَهَ استِطالَهً عَلَي النّاسِ وَ تَعَدِّيًا و ذلِکَ يَکُونُ عِنْدَ سُلطانِ النِّساءِ، وَ مُشاوَرَهِ الاِْماءِ، وَ إِمارَهِ الصِّبيانِ.»

زماني بر مردم خواهد آمد که در آن ارج نيابد، مگر فرد بيعرضه و بيحاصل، و خوش طبع و زيرک دانسته نشود، مگر فاجر، و امين و مورد اعتماد قرار نگيرد، مگر خائن و به خيانت نسبت داده نشود، مگر فرد درستکار و امين! در چنين روزگاري، بيتالمال را بهره شخصي خود گيرند، و صدقه را زيان به حساب آورند، وصله رحم را با منّت به جاي آرند، و عبادت را وسيله بزرگي فروختن و تجاوز نمودن بر مردم قرار دهند و اين وقتي است که زنان، حاکم و کنيزان، مشاور و کودکان، فرمانروا باشند!

 

 29- زيرکي به هنگام فتنه

«کُنْ فِي الْفِتْنَهِ کَابْنِ اللَّبُونِ لا ظَهْرٌ فَيُرْکَبَ، وَ لا ضَرْعٌ فَيُحْلَبَ.»

هنگام فتنه چون شتر دو ساله باش که نه پشتي دارد تا سوارش شوند و نه پستاني تا شيرش دوشند.

 

 30- اقبال و ادبار دنيا

«إذا اَقْبَلَتِ الدُّنيا عَلي اَحَد اَعارَتْهُ مَحاسِنَ غَيْرِهِ، وَ إِذا اَدْبَرَتْ عَنْهُ سَلَبَتْهُ مَحاسِنَ نَفْسِهِ.»

چون دنيا به کسي روي آرد، نيکويي هاي ديگران را بدو به عاريت سپارد، و چون بدو پشت نمايد، خوبي هايش را بربايد.

 

31- ناتوان ترين مردم

«اَعْجَزُ النّاسِ مَنْ عَجَزَ عَنِ اکْتِسابِ الاِْخْوانِ، وَ اَعْجَزُ مِنْهُ مَنْ ضَيَّعَ مَنْ ظَفِرَ بِهِ مِنْهُمْ.»

ناتوانترين مردم کسي است که توانِ به دست آوردن دوستان را ندارد، و ناتوانتر از او کسي است که دوستي به دست آرد و او را از دست بدهد.

 

32- فرياد رسي و فرح بخشيِ گرفتار

«مِنْ کَفّاراتِ الذُّنُوبِ الْعِظامِ إِغاثَهُ الْمَلْهُوفِ وَ التَّنْفيسُ عَنِ الْمَکْرُوبِ.»

از کفّاره گناهان بزرگ، فرياد خواه را به فرياد رسيدن، و غمگين را آسايش بخشيدن است.

 

 33- نشانه کمال عقل

«إِذا تَمَّ الْعَقْلُ نَقَصَ الْکَلامُ.»

چون خرد کمال گيرد، گفتار نقصان پذيرد.

 

34- رابطه با خدا

«مَنْ اَصْلَحَ ما بَيْنَهُ وَ بَيْنَ اللّهِ اَصْلَحَ اللّهُ ما بَيْنَهُ وَ بَيْنَ النّاسِ وَ مَنْ اَصْلَحَ اَمْرَ آخِرَتِهِ اَصْلَحَ اللّهُ لَهُ اَمْرَ دُنْياهُ. وَ مَنْ کانَ لَهُ مِنْ نَفْسِهِ واعِظٌ کانَ عَلَيْهِ مِنَ اللّهِ حافِظٌ.»

آن که ميان خود و خدا را اصلاح کند، خدا ميان او و مردم را اصلاح ميکند و آن که کار آخرتِ خود را درست کند، خدا کار دنياي او را سامان دهد. و آن که او را از خود بر خويشتن واعظي است، خدا را بر او حافظي است.

 

 35- افراط و تفريط

«هَلَکَ فِيَّ رَجُلانِ مُحِبٌّ غال وَ مُبْغِضٌ قال.»

دو تن به خاطر من هلاک شدند: دوستي که اندازه نگاه نداشت و دشمني که بغض ـ مرا ـ در دل کاشت.

 

36- روايت و درايت

«إِعْقِلُوا الْخَبَرَ إِذا سَمِعْتُمُوهُ عَقْلَ رِعايَه لاعَقْلَ رِوايَه، فَإِنَّ رُواهَ الْعِلْمِ کَثيرٌ، وَ رُعاتُهُ قَليلٌ.»

هر گاه حديثي را شنيديد آن را با دقّت عقلي فهم و رعايت کنيد، نه بشنويد و روايت کنيد! که راويان علم بسيارند و رعايت کنندگانِ آن اندک در شمار.

37- پاداش تارک گناه

 

«مَا الُْمجاهِدُ الشَّهيدُ في سَبيلِ اللّهِ بِاَعْظَمَ اَجْرًا مِمَّنْ قَدَرَ فَعَفَّ، لَکادَ الْعَفيفُ اَنْ يَکُونَ مَلَکًا مِنَ الْمَلائِکَهِ.»

مُزد جهادگرِ کشته در راه خدا بيشتر نيست از مرد پارسا که ـ معصيت کردن ـ تواند ـ ليکن ـ پارسا ماند و چنان است که گويي پارسا فرشته اي است از فرشته ها.

 

38- پايان ناگوار گناه

«اُذْکُرُوا انقِطاعَ اللَّذّاتِ وَ بَقاءَ التَّبِعاتِ.»

به ياد آريد که لذّتها تمام شدني است و پايان ناگوار آن بر جاي ماندني.

 

 39- صفت دنيا

«في صِفَهِ الدُّنْيا: تَغُرُّ وَ تَضُرُّ وَ تَمُرُّ.»

در صفت دنيا فرموده است:ميفريبد و زيان ميرساند و ميگذرد.

 

40- دينداران آخر الزّمان

«يَاْتي عَلَي النّاسِ زَمانٌ لا يَبْقي فيهِ مِنَ الْقُرْآنِ إِلاّ رَسْمُهُ وَ مِنَ الاِْسْلامِ إِلاَّ اسْمُهُ. مَساجِدُهُمْ يَوْمَئِذ عامِرَهٌ مِنَ الْبِناءِ خَرابٌ مِنَ الْهُدي. سُکّانُها وَ عُمّارُها شَرُّ اَهْلِ الاَْرْضِ، مِنْهُمْ تَخْرُجُ الْفِتْنَهُ وَ إِلَيْهِمْ تَاْوِي الْخَطيئَهُ يَرُدُّونَ مَنْ شَذَّ عَنْها فيها.

وَ يَسُوقُونَ مَنْ تَاَخَّرَ إِلَيْها.

يَقُولُ اللّهُ تَعالي «فَبي حَلَفْتُ لاََبْعَثَنَّ عَلي اُولئِکَ فِتْنَهً اَتْرُکَ الْحَليمَ فيها حَيْرانَ» وَ قَدْ فَعَلَ. وَ نَحْنُ نَسْتَقيلُ اللّهَ عَثْرَهَ الْغَفْلَهِ.»

مردم را روزگاري رسد که در آن از قرآن جز نشان نماند و از اسلام جز نام آن، در آن روزگار ساختمان مسجدهاي آنان نو و تازه ساز است و از رستگاري ويران. ساکنان و سازندگان آن مسجدها بدترين مردم زمين اند، فتنه از آنان خيزد و خطا به آنان درآويزد.

آن که از فتنه به کنار ماند بدان بازش گردانند، و آن که از آن پس افتد به سويش برانند.

خداي تعالي فرمايد: «به خودم سوگند، بر آنان فتنه اي بگمارم که بردبار در آن سرگردان مانَد» و چنين کرده است، و ما از خدا مي خواهيم از لغزش غفلت درگذرد.

اطلاعاتی برای نمایش وجود ندارد.