عاشقانهسرايي نفساني با تکيه بر برخي غرايز مشترک بين انسان و حيوان، با سنت ادبي ايران نيز همخواني و هماهنگي ندارد.
سنت ديرين شاعران و شعر ايران بر اين است که مضامين عاشقانهي زميني را زمينهاي براي بيان مفاهيم انساني و آسماني و نوراني و هدايتگر و پرورش احساسات متعالي قرار دهند. و نيز سنت ادبي ما، بر نجابت کلام و بيان شاعرانه و غيرمستقيم مضاميني که بيان آشکار آنها شخصيت کلمه و شعر را فروميکاهد، استوار است. اين ويژگيهاي سنت ادبي ما، ارزشهاي گرانبهايي است که تساهل در پاسداشت آنها، موجب خروج شعر از حوزهي ادب ميشود.
علاوه بر اينکه کساني يا سياستي به دنبال ترويج عريانسازي تمناهاي فرودست نفساني در ساحت شعر جوان اين مرز و بواماند، طي سالهاي اخير نشانههاي واضحي از تلاش براي ترويج کفرگويي در جريان شعر جوان کشورمان ديده ميشود. برخي جوانها مفاهيمي را در شعر مطرح ميکنند که با انديشهي متعالي و توحيدي ديرين و نجابت و کرامت شعر ايران زمين هيچگونه تناسبي ندارد.
رعايت نکردن نجابت کلام و مضمون در شعر قليلي از جوانهاي کم دانش و ناآشنا با ادبيات و آثار بزرگان شعر و ادب، موضوعي است که واکنش برخي شاعران پيشکسوت را نيز برانگيختهاست. حسين اسرافيلي شاعر نامآشناي معاصر در کتاب «حوالي روشن صدا»، توصيفات ضداخلاقي و کفرگويي در شعر برخي شعرگويان با عبارات و تعابير سخيف مانند «به خدا شک دارم، تو را دوست دارم بيشتر از خدا و ...» را مورد انتقاد قرار دادهاست.
ذکريا اخلاقي از شاعران نوگرا و غزلسراي معاصر نيز ابتذال عاطفي و لغزشهاي اعتقادي را به عنوان نقاط ضعف غزل جوان امروز مطرح کرده و نوشته است:«پرداختن به عشقهاي سطحي و زميني اين نوع شعر را تا سطح نامههاي سادهي عاشقانه تنزل داده است. بيشک اگر شکستن حريمها و عبور از خط قرمزها و رعايت نکردن عفاف در بيان و ترويج عشقهاي مبتذل ادامه يابد، سقوط سريع اين سبک را در پي خواهد داشت.
اظهار نظرهاي خام و ناصواب در مسائل کلامي و اعتقادي، برداشتهاي نادرست و به کارگيري تعبيرات موهن دربارهي ذات مقدس خداوند، افعال الهي، مسئلهي آفرينش انسان، قضا و قدر و امثال ان نيز از جمله مسائل غيرقابل اغماضي است که در غزل جوان امروز کمابيش به چشم مي خورد.»
ميتوان گفت که ترويج شعر معناستيز و ضداخلاقي و شرکآلود و توحيدگريز، در واقع نوعي مبارزهي ادبي و سياسي با انديشه و فرهنگ و نجابت ادبي ايران، و تلاشي براي لطمه زدن به زيباييهاي معنوي شعر ايران است.
پايان سخن
خاتمهي سخن اينکه، همهي آنچه حول شعر آييني و عاشورايي در آذربايجان و مسايل پيراموني آن نوشتهشد، در واقع حاصل نگاه به وجهي از وجوه موضوع بود، يعني نگاه اجمالي به روند رويش و رشد شعر عاشورايي در آذربايجان و سير و بالندگي آن در گذر تاريخ تا رسيدن به مرحلهي طلايي و تکامل و تشکيل «مکتب شعر عاشورايي آذربايجان». اما اگر موضوع، با نگاهي معرفتگرايانهتري مورد توجه قرار گيرد، اين حقيقت رخ مينمايد که شعر عاشورايي و آييني به مثابهي يک جريان ادبي شگفتانگيز ومعجزهگون، ناگزير از رشد و رويش و شکوفايي و شکوه روزافزون است! چنانکه پيام عاشورا چنين است و هر روز که ميگذرد، پيام عاشورا گستره و ژرفاي افزونتري را در بر ميگيرد. به بيان ديگر، شعر عاشورايي برآمده از پيوند باطني و قلبي انسان شاعر با کيمياي محبت زوال ناپذير حضرت سيدالشهداء«عليهالسلام» است و همهي شاعراني را که در پيوند با قيام عاشورا شعر سرودهاند، محبت و عشق آن حضرت به جوشش و کوشش واداشته و ميدارد، و شعر آييني و عاشورايي آذربايجان که شاخهاي از رود خروشان و جهاني شعر آييني وعاشورايي است - برآمده از اين عشق و محبت است:
مطلق آن آواز خود از شه بود
گر چه از حلقوم عبدالله بود
اظهار نظر 0
روزنامه به دیدگاه شما نیازمند است،از نظراتتون روی موضوعات پیشوازی خواهیم کرد.