اظهار نظر 0

روزنامه به دیدگاه شما نیازمند است،از نظراتتون روی موضوعات پیشوازی خواهیم کرد.

  • برگزیده خوانندگان
  • همه
مرتب کردن بر اساس : قدیمی تر

در اين بزم جمعند ياران عاشق!..

(بخش دوم)

گزارشي از محفل شعر «راز رشيد»؛ در خانه شهيد مدافع حرم، محمدرضا فخيمي

در اين بزم جمعند ياران عاشق!..

شعر بعدي را شاعر جوان امير رستمي خواند. اين شاعر جوان شعرهاي زيبايي مي گويد و يکي از اين شعرهايش در وصف شهيد فخيمي است، شعري در وصف محمدرضا که به خوبي سيره شهدايي اش را در زمان حيات نشان مي دهد:

 

از ابتدا تشخيص دادي تا

راه رسيدن به سعادت را

 پس پاسدار راه دين گشتي

کردي رها ديگر طبابت را

 

هر شب دعاي عهد ميخواندي

عهدي که جنسش ذوالفقاري بود

طوبي به حالت خادم الزينب

در روضه کارت بي قراري بود

 

از کودکي مشق وفا کردي

خود را سپردي بر علمدارش

تو نظم دادي سينه زن ها را

در روضه ها بودي مياندارش

 

وقتي پدر از کربلا آمد

آهنگ رفتن داشتي در سر

پاييز بود و فصل هجرت بود

پاييز بود و آخرِ آذر

 

آن روز آخر در وداع خود

گفتي به مهدي بر نخواهي گشت

گفتي حرم در چنگ شيطان است

بايد به سوي يار راهي گشت

 

به اينجاي شعر که مي رسد حاج رسول فخيمي، والد معظم شهيد، دستي به صورت مي کشد تا بغضش را پنهان کند و دلتنگ فرزند بودن را. اما قطره اشکي که از گوشه چشمش سرازير شده را مي توان ديد.

 

با ذکر «يا زينب مدد» رفتي

بستي به سر، سربند ياحيدر

در جمع مستان داخلت کرده

جامي که داده ساقي کوثر

 

حالا شهادت آمده از راه

معراجت از خاک حلب بوده

آنکس که ديدي بعد معراجت

داريم يقين شاه عرب بوده

 

حسن زرنقي ديگر شاعر جوان محفل راز رشيد، قبل از شعرخواني چند کلمه اي صحبت مي کند. مي گويد سال ها قبل خودش نيز در اين محل زندکي مي کرده و با شهيد هم محل بوده اند. چندباري با محمدرضا در مسجد و پايگاه هم کلام شده و اگر مي دانسته سعادت شهادت نصيب او خواهد شد، بيشتر از محضرش استفاده مي کرد.

اين جنس حسرت را قبلا در صحبت هم دانشگاهي هاي شهيد مدافع حرم وحيد فرهنگي والا هم ديده ام....

زرنقي که بيشتر غزل مي گويد، اينجا هم غزلي زيبا مي خواند، غزلي که  در بيت بيت آن، حسرتي که از آن سخن گفت، پيداست:

 

شنيدم که هم بال با ياکريمي

رها رفتي از کوي ما چون نسيمي

 

به ما حرف هاي تر و تازه گفتي

از اين زندگي اي رفيق قديمي

 

مگر ميشود يادمان رفته باشد

شب هيئت آن حرف ها صميمي

 

همان آرزوهاي تو از شهادت

که گفتي پي آن بهشت نعيمي

 

بهشت تو گويا همين بود از اول

که دلبسته آن سه ساله يتيمي

 

و حالا تو رفتي و در سينه ي من

شده خاطرات تو داغ عظيمي

 

و حالا تويي عندهم يرزقون و...

و حالا تو در آسمانها مقيمي

 

در اين کوچه من زرنقي ماندم اما

 تو رفتي شدي آن شهيد فخيمي

 

مهديه محمديان نيز که از شاعران نوپا و جوان تبريز است، مانند جلسه قبل با شعري تازه در محفل «راز رشيد»حاضر شده است. قبل از شروع شعرخواني چند کلمه در مورد عفاف و حجاب صحبت مي کند.

محمديان مي گويد در مورد شهيد که مطالعه مي کردم ديدم مادر شهيد فرمودند، شهيد فخيمي آسماني بود و بايد در راه دفاع از اهل بيت به آسمان باز مي گشت. شعر بنده نيز با همين مضمون است. و در همين مضمون شعر خود را قرائت مي کند و حضار در سکوت، گوش دل مي شپارند به شنيدن شعر..

بعد از شعرخواني سيده ليلا حسيني شاعره خردسال، از سردار عباسقليزاده فرمانده سپاه عاشورا دعوت مي شود تا براي شعرا و حاضران در محفل صحبت کند. جا دارد اين را متذکر شوم که سرهنگ پاسدار صفدري، رئيس ستاد اقشار بسيج، پيش از همه به منزل شهيد آمده بود و مي ديدم که در حال گفتگو با تلفن و پيگير حضور فرمانده سپاه عاشورا در محفل شعر شهادت است.

سردار عباسقيلزاده در ابتدا از سيده ليلا حسيني و خواهرش به خاطر رعايت حجاب برتر تقدير مي کند و بعد براي حاضرين چند کلمه اي صحبت مي کند.

از آثار و برکات خون شهدا در دستاوردهاي انقلاب که در تمام عرصه ها ديده مي شود مي گويد و از شاعران که با روحيه لطيف، عرفاني و عاشقانه اشعار و مديحه ها در معرفي شهيدان عزيز مي سرايند و فرهنگ ايثار و شهادت را در شعرهايشان ماندگار مي کنند، تشکر مي کند.

سردار شعر را ماندگارترين عرصه ادبيات و هنر معرفي مي کند و مي گويد شعر چون از روح لطيف، روح عاطفي، روح الهي سرچشمه مي گيرد که متصل به روح الهي است که از آن در انسان دميده شده است به همين علت حال و هواي شعر دلنشين و تاثيرگذارتر است در راستاي معرفي فرهنگ ناب اسلام و شهادت و شعور انقلابي و فرهنگ ايثار و جهاد و شهادت.

فرمانده سپاه عاشورا ادامه مي دهد: «شايد آثار اين کار بزرگ را امثال بنده حقير متوجه نشويم ولي هر شعري که با اخلاص و ايثار و صداقت و دل و نفس پاک مي آيد تاثيرات آن باعث تحولات فراوان در افکار انسان هاي عصر حاضر و آيندگان خواهد شد.»

وي سخنان خود را اينگونه پايان داد: «از تمامي خواهران و برداراني که زحمت کشيدند و با طبع لطيف خود در قالب شعرهاي مختلف مايه ماندگاري فرهنگ ايثار و شهادت هستند، تقدير و تشکر ميکنم و از درگاه خداوند متعال سلامتي و صحت و طول عمر و طبع تاثيرگذار خواهان هستم.»

شاعر ارجمند خانم سهيلا باقريان براي خواندن سروده خود به دعوت آقاي شهودي حاضر مي شود. يک شعر فارسي مي خواند و شعري به زبان آذري:

 

قانيلن دولموش لبالب جام چشمين خُم کيمي

بيقرار اولموش ايکي آهوي سردرگُم کيمي

حلقه وورموش جسميوه تير و سنان انجم کيمي

ماه رخسارين محاق قاندا غرق اولموش، علي

 

شام زولفون هالهسي توتموش جمال ماهيوي

دلرباتر ايلهميش اول چهرهي دلخواهيوي

تا دوتوب رنگ شفق اُول حسن وجهاللهيوي

آسمانين گؤزلري قان ياشيله دولموش، علي

 

آگه اولماز مدعي هرگز طريق عشقيدهن

منع ائديبلر چشمهي آبي غريق عشقيدهن

يوخ! عطش غالب اولامماز، بل حريق عشقيدهن

لبلرون گلبرگ تر تک ناگهان سولموش، علي

 

سالديلار توپراقلار اوسته سر به سر گول قديني

آيري گؤردي تا الف تک قامتيندهن مدّيني

لشکر غم غارت ائتدي صبرينين سرحديني

بيد مجنون تک آنان ليلا باشين يولموش علي

 

وصل جانانين بهاسي نقد جاندور بيگمان

عشق سوداسي گران دور بوردا آزدور نقد جان

محفل عشقينده يئر وئرسه سهايه آسمان

وادي ظلمتده بير رخشنده مهر اولموش علي

 

حاج ستار رزاقي، ذاکر و شاعر اهل بيت ع که خود از رزمندان هشت سال دفاع مقدس است و از اعضاي فعال انجمن شاعران اهل بيت ع مي باشد، شعري را که براي شهيد فخيمي سروده است مي خواند:

 

قلم گر نويسد رثاي فخيمي

نويسد يقين از صفاي فخيمي

 

 زبان زد بوَد در ميان رفيقان

کمال و جلال و وفاي فخيمي

 

نرفته است از يادِ همسنگرانش

به سنگر دل شب نواي فخيمي

يقين از فَضاي حَلب ميرسد باز

به گوش همه ربّناي فخيمي

 

چو شيرِ قَوي پنجه هنگامه ي رزم

عَدو گشته روبَه به پاي فخيمي

 

به دِل حَسرَت کربلايِ حسيني

حَلب شد وَلي کربلايِ فخيمي

 

به دور حَرم همچو عَباسِ زينب

به گوش آيد اکنون صداي فخيمي

 

به ايثار او گشته حيران خَلايق

نيايد به سَر قِصه هاي فخيمي

 

ز شوق حَرَم اشگ مي ريخت دائم

شدآخر اِجابت دُعاي فخيمي

 

به راه ولايت فدا کرد جان را

شده شهر، ماتم سراي فخيمي

 

زهجرش سيه پوش گرديده ياران

بگريَند اَندَر عزاي فخيمي

 

پدر ديد چون پيکرش را بگفتا

خدا گشته خود خونبهاي فخيمي

 

در اين بزم جمعند ياران عاشق

به عشق محمّد رضايِ فخيمي

 

اميرحسين دوست زاده شاعر نوجواني است که سروده هايش را با احساس و به شيوه اي زيبا مي خواند. اميرحسين که از الان معلوم است اگر مسير شعر را با روند فعلي ادامه دهد از چهره هاي درخشان شعر در آينده خواهد بود، با همان حس و بيان هميشگي اش شروع به قرائت شعر مي کند:

 

نبود هيچ و جهان غرقه ي صداي تو بود

نفس نبود و اگر بود در هواي تو بود

 

تو آمدي و جهان رنگ و روي تازه گرفت

به يمن نکهت باران وضوي تازه گرفت

 

حسين، نام همين بود و بعد آمدنش

   زبان الکن ما  آبروي تازه گرفت

 

حسين بود و ملک بال گستر قدمش

حسين بود و فلک زير سايه ي علمش

حسين بود و زمين  جلوه ي الهي او

و هفت ملک جهان تخت پادشاهي او

 

حسين بود و جهان غرق در تجسم او

که آدمي همه مستند از تبسم او 

 

به نام هرچه جلال است در کلام حسين

حسين شاه من است و منم غلام حسين...

 

حجت الاسلام رسولي از شاعر پيشکسوت تبريز است و شيخ الشعراي مجلس است. آنها که فاصله منزل ايشان تا شهيد را مي دانند از اينکه اين فاصله طولاني را براي حضور در اين مجلس در اين روز گرم تابستان طي کرده است در حيرتند و وي را تحسين مي کنند.

حاج آقا رسولي هم اشعاري که درباره شهداي مدافع حرم سروده بودند خواندند.

بعد از شعرخواني حجت الاسلام رسولي، از والد بزرگوار خواسته مي شود که دقايقي براي شاعران صحبت کند.

حاج رسول فخيمي متواضع و خوشرو با ذکر صلوات صحبت هايش را آغاز ميکند. از شعرا براي قلم زدن در راه شهادت و ايثار تشکر کرده و دعا مي کند زيارت کربلا نصيبشان شود.

براي شاعران راه انقلاب و شهدا آرزوي موفقيت مي کند و از خدا مي خواهد اگر باقيمانده اي از عمر دارد به رهبر انقلاب دهد تا ايشان پرچم انقلاب را با دست خود به حضرت ولي عصر (عج) تقديم کند.

حجت الاسلام سيد محمود حسيني مديرکل تبليغات اسلامي آذربايجان شرقي روايتي شنيدني از مرحوم آل اسحاق درباره مقام و منزلت تعريف مي کند:

«مرحوم آل اسحاق نقل مي کند که در جواني با برادرم عهد کرده بوديم هر کدام از ما زودتر از دنيا رفت، ديگري را از اوضاع و احوال آن طرف مطلع کند. پس از مرگ برادرم او را در خواب ديدم که گفت آمده است به عهدش عمل کند. مرحوم آل اسحاق مي گويد چون عهدي بود که در جواني بسته بوديم من خودم فراموش کرده بودم ماجرا چيست و پرسيدم کدام عهد؟ برادرم گفت يادت مي آيد در روز عيد غدير عهد کرديم هرکه پيش از ديگري از دنيا رفت، ديگري را از اوضاع و احوال دنياي پس از مرگ مطلع کند؟ آمده ام به عهدم عمل کنم. اينجا (عالم پس از مرگ) کار سخت است. اعمال را با دقت بررسي مي کنند و اخلاص را مي سنجند.

مرحوم آل اسحاق نقل مي کند که از برادرم درباره پسر شهيدش ( که داماد خود مرحوم آل اسحاق نيز بود ) پرسيدم که آيا او را مي بيني؟

برادرم جواب داد؛ فقط در اين حد مي گويم که ما در اين عالم در برزخ هستيم اما شهدا در اعلي عليين هستند و جايگاه ما با آنها يکي نيست. فقط در اين حد بدان هر کجا کار بر من خيلي سخت مي شود پسرم دست سيدالشهدا (ع) را گرفته و آمده است (مرا نجات داده است).»

حسيني در ادامه به کنيه حضرت سيدالشهدا (ع) و اينکه قبل از تولد اين کنيه به حضرت داده شده، اشاره مي کند و اينکه جبرئيل در لحظه تولد امام حسين (ع) بر پيامبر (ص) وارد شد و ايشان را اباعبدالله خواند، مي گويد: پيامبر (ص) مي فرمايد حسين (ع) در عالم، پدر تمام بندگان خداست از اول خلقت تا قيام قيامت.

وي در پايان مي گويد: «همانطور که حضرت علي (ع) يدالله است حضرت سيدالشهدا (ع) نيز وجه الله است. حتما شنيده ايد که از کساني که در لحظه شهادت شهدا در کنارشان بودند که هنگام شهادت دست در سينه سلام به حضرت اباعبدالله (ع) مي دهند و جان به جان آفرين تسليم مي کنند. شهدا به جمال حضرت امام حسين (ع) مي نگرند و روح از شوق از بدن خارج مي شود...»

بعد از سخنان تاثيرگذار حاج آقا حسيني شعرخواني خاتمه مي يابد و به سمت اتاق شهيد مي رويم. جايي که يادگاري هايي محمدرضا در آنجا نگه داري مي شود. هر چيزي که در آن اتاق است داستاني براي خود دارد. کتاب هايي که در کتابخانه شهيد است و پدر مي گويد با اينکه هميشه کار و مشغله فراوان داشت، اما همه کتابها را صفحه به صفحه مي خواند. لباس هاي نظامي و پوتين هاي مختلفي که مرتب در قفسه ها بودند. احکام قهرماني در ورزش و تک تک وسايل باارزشي که از شهيد باقيمانده و نشانه هاي زندگي شهدايي وي است. برخي انگار نزد حاج رسول فخيمي هم ارزش والاتري دارد به آنها اشاره ويژه اي مي کند و درباره اش توضيحي مي دهد يا خاطره اي روايت مي کند.

سرپوش عزاي شهيد را نشان مي دهد و مي گويد محرم که مي شد اين سرپوش را بر سر مي گذاشت و آماده عزاي سيدالشهدا مي شد.

يک دست کت و شلوار و يک جفت کفش نو در ميان وسايل خودنمايي مي کند. پدر شهيد به آنها اشاره مي کند و شروع به تعريف مي کند. مي گويد محمدرضا اين کت و شلوار را فقط يک بار پوشيد... و داستان خريد اين کت و شلوار را بازگفت که با هم براي خريد رفته بوديم، شاگرد مغازه گفت؛ خوش به حالت که با پدرت براي خريد آمده اي اما من پدر ندارم... اين حرف خيلي در محمدرضا تاثير کرد و با دادن مبلغ قابل توجهي به شاگرد، سعي کرد او را خوشحال کند..

محمدرضا فخيمي شهيد24سالهاي است به عشق پاسداري تحصيل در رشته پزشکي را رها کرد و به سپاه پاسداران پيوست و در دفاع از حريم از حريم اسلام در سال 94 در حلب سوريه در مواجهه با تکفيري هاي جبهه النصره به شهادت رسيد.

*مصطفی محمدی

پايان

اطلاعاتی برای نمایش وجود ندارد.